هر چند وقت يک بار بحث فرار مغزها در مجامع علمي و رسانهاي کشور مطرح ميشود، اما بدون آنکه برنامه مشخصي براي مقابله با آن طراحي کنيم، از آن ميگذريم

دکتر شاهين آخوندزاده، استاد گروه روانپزشكي دانشگاه علوم پزشكي تهران گفت : هر چند وقت يک بار بحث فرار مغزها در مجامع علمي و رسانهاي کشور مطرح ميشود، اما بدون آنکه برنامه مشخصي براي مقابله با آن طراحي کنيم، از آن ميگذريم. روند مهاجرت نخبگان بخش سلامت، سير صعودي و شتاباني به خود گرفته است. با نگاهي کوتاه به اسامي دانشآموزان المپيادي کشور که در ساليان اخير به دانشگاههاي علوم پزشکي تهران، شهيد بهشتي، ايران و شيراز وارد شدهاند، در مييابيم بسياري از آنان اکنون در کشور حضور ندارند
تداوم اين روند، خطر تخليه ژنتيکي ايران را از نخبگان به شدت مطرح ميکند. به جا است تا با پرهيز از پرداختن به پاسخهاي کليشهاي و چشمپوشي از واقعيات، هر چه سريعتر براي جلوگيري از اين سير شتابان، چارهاي بينديشيم. در اين مقاله سعي خواهيم کرد تا ابعاد مهاجرت و فرار مغزها را در سطوح مختلف حوزه علوم پزشکي و از ابعاد گوناگون بررسي نماييم.
تبعات اقتصادي فرارمغزهابراساس محاسبات، اين طور به نظر ميرسد که براي تربيت يک پزشک در کشور، دولت نزديک به 300 ميليون تومان هزينه ميکند. پس مهاجرت يک پزشک به خارج از کشور به معني هدر رفتن اين سرمايه ملي و سرازير شدن پول کشور به جيب بيگانگان است. آمارهاي غير رسمي حاکي از آن است که بين 20 تا 25 درصد از هر ورودي پزشکي دانشگاههاي برتر، به خارج از کشور مهاجرت ميکنند.
از طرف ديگر در حال حاضر اگر يک پزشک عمومي به استخدام دولت در بيايد، بين 250 تا 500 هزار تومان حقوق دريافت خواهد کرد. اگر دولت بتواند جلوي هدر رفتن سرمايه ناشي از مهاجرت
25-20 درصدي ورودي دانشگاههاي پزشکي را بگيرد، ميتواند براي 30 سال، حقوق فعلي پزشکان عمومي را دو برابر نمايد.
با نگاهي به گذشته در مييابيم که اين مشکل، ريشه قديمي دارد. به عنوان مثال در سالهاي 70-69 يک پزشک عمومي درشبكههاي بهداشت ودرمان كشور، حدود 10 هزار تومان حقوق دريافت مينمود، در حالي که حقوق يک پزشک بنگلادشي يا پاکستاني در همان مناطق حدود 130 هزار تومان همراه با مزايايي چون خانه سازماني و... بود.
اين مثال را به اين جهت بيان کردم که ببينيم فرآيند جذب پزشکان عمومي در کشور همواره با مشکلاتي مواجه بوده است. واضح است که وقتي حقوق پزشکان را تا اين حد پايين در نظر ميگيريم، دانشجوي پزشکي از همان ابتدا به راههاي ديگر پيشروي خود به طور جدي فکر ميکند. در مورد دانشآموزان المپيادي نخبه کشور، تجربه نشان داده است که اکثر آنها به پژوهش علاقه دارند و در خارج از کشور، جذب مراکز پژوهشي ميشوند، هرچند درآمد بالايي هم ندارند. پس اگر کمي شرايط معيشتي را براي آنان مهيا کنيم، ميتوانيم از فرار مغزها جلوگيري کنيم.
در کنار ضرر مالي شديد ناشي از خروج هر پزشک که تقريبا معادل 300 ميليون تومان است، بايد توجه کنيم که بعد از خروج يك پزشک عمومي از کشور، حدود يك تا دو سال طول ميکشد تا وي جذب نظام کاري کشورهاي خارجي شود. در طي اين مدت يك تا دو سال، اين فرد دريافتكننده ارز از داخل کشور ميباشد.
رواج فرهنگ مهاجرت
در پزشکي معمولا اين گونه است که رفتارها سينه به سينه منتقل ميشود و دانشجويان سال بالايي، الگوي سال پايينيها مي باشند. دانشجويان ممتاز سال پاييني نگاه ميکنند که نفرات برتر سال بالايي چه کردهاند و تمام تلاش خود را به کار ميگيرند تا همان راه را طي کنند. روند مهاجرت نيز کمکم در کشور ما در حال شکلگيري است؛ مشابه آن چيزي که درباره فارغالتحصيلان مهندسي دانشگاه صنعتي شريف شاهد آن هستيم. پس نهادينه شدن اين فرهنگ در دانشگاههاي علوم پزشکي برتر کشور ميتواند تبعات و لطمات جبرانناپذيري را به بدنه سلامت کشور وارد کند.
تخليه ژنتيکي کشوررواج فرهنگ مهاجرت در دانشگاههاي برتر علوم پزشکي کشور، سبب شده تا بسياري از نفرات برتر اين دانشگاهها به خارج از کشور مهاجرت کنند. اين امر جدا از مضرات اقتصادي که دربردارد و فرهنگ نادرستي که در جامعه ايجاد کرده، نوعي تخليه ژنتيکي کشور از نخبگان علمي است. شاهد هستيم کساني که در سيستمهاي بينالمللي جايگاه شغلي يا تحقيقاتي مناسبي پيدا کردهاند، به ندرت به ايران بازميگردند. درست است که قلب اين افراد هميشه با ايران است و ميتوانند مبلغان خوبي براي کشور باشند، اما توجه کنيم که اين مزايا در مقايسه با معايب و ضررهاي مالي، فرهنگي و تخليه ژنتيکي کشور، ناچيز است.
اگر به وضعيت نخبگاني که جذب مراکز پژوهشي کشورهاي خارجي شدهاند توجه کنيم، در مييابيم که آنها حقوقي معادل سه تا چهار هزار دلار دريافت ميکنند. اين مبلغ در مقايسه با ساير مشاغل در آمريکا، مبلغ قابلتوجهي نيست. پس اگر ما کمي به نخبگان خود و وضعيت معيشتي آنان توجه کنيم، ميتوانيم مطمئن شويم که تعداد زيادي از آنان را در کشور حفظ خواهيم کرد.
فقدان رديف بودجه و رديف استخداميعدم فضاي جذاب براي کار کردن در مراکز پژوهشي کشور، از ديگر دلايلي است که باعث فرارمغزها ميشود. مراکز پژوهشي کشور، جايگاه تعريف شدهاي براي محققان جوان ندارند. نکته مهمتري که با آن روبرو هستيم، اين است كه در مراکز تحقيقاتي رديف بودجه براي جذب پژوهشگران و نخبگان وجود ندارد. معدود مراکز تحقيقاتي که رديف بودجه دارند، معمولا تمام رديفهاي استخدامي آنان پر ميباشد وقادر به استخدام نيروهاي جديد نيستند. مراکز تحقيقاتي ديگري که رديف بودجه ندارند، بايد بودجههاي خود را به صورت غيرمستقيم دريافت کنند. مثال اين گروه، مرکز تحقيقات روانپزشکي دانشگاه علوم پزشكي تهران است. در دو سه سال اخير بر اساس سياستهاي سازمان مديريت وقت، رديف بودجه جديد تخصيص داده نشده است. براساس اين سياستها، مرکز تحقيقات روانپزشکي دانشگاه علوم پزشكي تهران که سه سال در کشور رتبه نخست را کسب کرده، نتوانسته رديف بودجهاي به دست بياورد. بنابراين مراکز پژوهشي در حال حاضر فقط قادر به جذب تعدادي از نيروهاي جوان طرحي هستند. لذا در شرايط موجود دانشگاهها با توجه به وضعيت نابسامان اقتصادي خودشان، فقط در ازاي بازنشسته کردن نيروهاي قديمي ميتوانند اعضاي هيات علمي جديد جذب کنند. پس نتيجه اين رويکرد آن ميشود که ما نيروي ممتاز تربيت ميکنيم، اما ساز و کار مناسب براي جذب آنان نداريم.
مهاجرت استادان جواندر دورههايي به خاطر مشکلات شديد اقتصادي دانشگاهها، حقوق يک استاديار بسيار پايين بود. در آن زمان بسياري از فارغالتحصيلان مدارج بالاي دانشگاهي به مهاجرت از کشور فکر ميکردند. همزمان با آنها، برگشتي افرادي که بورسيه شده بودند، بسيار کم بود. در اثر ترميم حقوق اعضاي هيات علمي و افزايش امکانات و مزاياي دانشگاهها، تفکرمهاجرت در بين فارغالتحصيلان دانشگاهها کمکم بيرنگ شد، اما مجددا با عدم رسيدگي به جنبههاي مختلف زندگي اعضاي هيات علمي دانشگاهها (از جمله امکانات پژوهشي و معيشتي) اين پديده در بين اعضاي هيات علمي دانشگاه شايع شده است. بنابراين امروزه شاهد آن هستيم که بسياري از استادياران جوان کشور، نيمنگاهي به مهاجرت به کشورهاي خارجي دارند. اگر چه ممکن است نتيجه اين فکر آنان منجر به مهاجرت آنان نشود، اما باعث ميشود که اين استاديار جوان نتواند بر روي کارهايش در داخل کشور تمرکز کند. متاسفانه شاهد آن هستيم که نگاه مهاجرت به خارج از کشور، پس از آنکه بين پزشکان عمومي شايع شده، اکنون در حال شايع شدن در بين استادان جوان کشور نيز هست.
تفکر بازدارنده ضرر مهاجرت، فقط به لحاظ تعداد مهاجران نيست. آنچه مهم است، جا افتادن اين فرهنگ است. اکنون دانشجويان پزشکي از سال 6-5 به فکر مهاجرت به خارج هستند و اين فکر آنان را از انجام وظايفشان در کشور باز ميدارد و اين فکر بسيار خطرناک است.
بورسيهها بر نميگردند اکنون در بازگشت افرادي که دولت آنها را بورسيه کرده است، با مشکلات زيادي روبهرو هستيم. زماني بود که تعداد کساني که بورسيه شده بودند و به کشور باز نميگشتند، بسيار کم بودند، اما مجددا اين تعداد، رو به افزايش است. بنابراين اگر شرايط داخل را براي بازگشت افرادي که بورسيه شدهاند مهيا نکنيم، تعداد کمي از افرادي که طي 10-4 سال گذشته از کشور خارج شدهاند، به کشور بازخواهند گشت.
مهاجرت قبل از کنکور موج جديدي که ايجاد شده است، مهاجرت دانشآموزان است. بسياري از والدين بچههاي خود را از سال اول و دوم دبيرستان به مدارس خارج از کشور ميفرستند تا ديپلم را در آنجا اخذ کنند و در نهايت بتوانند در دانشگاههاي خارج از کشور ادامه تحصيل دهند. من، تعداد زيادي از پدر و مادران را ميشناسم که فرزندان خود را با اين ديدگاه به مدارس خارج از کشور ميفرستند.
پس اگر مجموع اين رخدادها را کنار هم بگذاريم، به اين نتيجه ميرسيم که اگر به جاي آنکه پس از فارغالتحصيلي به پزشکان عمومي 500 هزار تومان حقوق بدهيم، به آنان دو ميليون تومان حقوق بدهيم، باز در مجموع به نفع اقتصاد وفرهنگ كشور است. چون در شرايط حاضر، پولي که از کشور در اثر مهاجرت پزشکان خارج ميشود، بسيار بيشتر از آن مبلغي است که بخواهيم با آن پزشکان را در کشور از نظر معيشتي تامين کنيم.
گسترش مهاجرت نخبگان و پزشکان را به جرات ميتوانم «تاراج سرمايههاي ملي کشور» توسط کشورهاي غربي بناميم.
من به عنوان يک معلم دانشگاه، فارغالتحصيلان دانشگاه را بچههاي خود ميدانم و ميدانم که آنها براي ورود به سيستمهاي آموزشي غربي سختيهاي بسيار ميکشند. برخي اوقات وقتي از اوضاع و احوال آنان در خارج از کشور باخبر ميشوم، بسيار متاثر ميشوم. چرا بايد شرايط را بهگونهاي کنيم که بهترين فرزندان اين سرزمين حاضرشوند ترک وطن نمايند و در شرايط بسيار سخت خارج از کشور زندگي کنند.
پس يکي از وظايف دستگاههاي دستاندرکار اين است که شرايط خارج از کشور را به طور شفاف براي دانشجويان بيان کنند تا آنها با ديدي باز و روشن دست به انتخاب بزنند.
شاهد هستيم که مقام رهبري در صحبتهايشان ميگويند که به نخبگان رسيدگي شود. بنياد نخبگان ايجاد شده است، اما در بدنه اجرايي کشور حرکتهاي پايداري نميبينيم. پس بايد به شکلي صحيح و اساسي به وضعيت نخبگان و مهاجرت آنان رسيدگي کنيم.
شفافسازي فضاي خارج از کشور اگر به لحاظ مالي نميتوانيم جلوي مهاجرت نخبگان را بگيريم، ميتوانيم با نشان دادن وضعيت دانشگاههاي غربي به کاهش موج مهاجرت کمک کنيم. چون اگر نخبگان از وضعيت کشورهاي غربي و شرايطشان پس از مهاجرت اطلاعات درستي داشته باشند، بسيار کمتر از آمار فعلي دست به مهاجرت ميزنند. چرا که آنان گمان ميکنند در آنجا با مدينه فاضله روبهرو خواهند شد، در حاليكه پس از مدتي در مي يابند كه همه جاي دنيا خاكستري است.
تبادل دانشجو در همه جاي دنيا مرسوم است دانشگاهها با يکديگر قرارداد ميبندند که دانشجو تبادل کنند. بر اساس اين قرارداد، دانشگاهها در طي دوران تحصيل چند ماه دانشجويان خود را به يک دانشگاه ديگر ميفرستند. در طي اين فرآيند، دانشجو جدا از کسب علم، تجربه جهاني پيدا ميکند و در آينده ميتواند از اين تجارب جهاني در کشور خود استفاده کند. من فکر ميکنم که اگر ما بتوانيم با استفاده از سازوکارهاي تبادل دانشجو، دانشجويان خودمان را به خارج از کشور بفرستيم، ميتوانيم باعث شويم تا قبل از آنکه دانشجو تصميم نادرست بگيرد، ديدگاهش اصلاح شود و موج مهاجرت نخبگان را کاهش دهيم.
انحراف در الگوسازيها متاسفانه در کشور ما وقتي ميخواهند از يک ورزشکار تقديرکنند، جايزه 100 ميليون توماني براي وي در نظر ميگيرند. در حالي که براي تقدير از پژوهشگران و نخبگان مثلا درجشنواره رازي، فقط10 سکه در نظر ميگيرند. چرا هر وقت بحث علم و پژوهش و نخبگان مطرح ميشود، مشکلات مالي نيز مطرح ميشوند. اين روند باعث شده تا الگوها در کشور عوض شوند. اکنون ديگر در کشور، الگوها نفرات اول کنکور سراسري يا ورودي دانشگاهها علوم پزشکي نمي باشند، بلکه الگوهاي نسل جوان ما فوتباليستها و... شدهاند. اثرگذاري اين فرهنگسازي غلط را ميتوانيم در انتخابات مجلس و شوراها مشاهده کنيم. متاسفانه الگوهاي کشور عوض شدهاند و ديگر استاد دانشگاه براي الگو شدن جذاب نميباشد.منبع:سلامت ايران