عروس خانمي كه در ماه عسل، شوهرش را از دست داده بود، وقتي براي دريافت مهريه به دادگاه خانواده رفت و خواستار دريافت مهريه طلايي شد، نميدانست چه مسير پر پيچ و خم حقوقي را پيش رو دارد
عروس خانمي كه در ماه عسل، شوهرش را از دست داده بود، وقتي براي دريافت مهريه به دادگاه خانواده رفت و خواستار دريافت مهريه طلايي شد، نميدانست چه مسير پر پيچ و خم حقوقي را پيش رو دارد
به گزارش خبرنگار ايزان و براساس اوراق پرونده، چندي قبل زن ميانسال سياهپوشي به نام «افسر» به شعبه 285 دادگاه خانواده تهران رفت و خواستار محكوميت 4 خواهر و برادرشوهر مرحومش به پرداخت مهريه و حق و حقوق قانونياش شد. وی به قاضی گفت: «فكر نميكنم بدبختتر و سياهبختتر از من زني وجود داشته باشد.»
وي با چشمان اشكبار ادامه داد: شوهر اولم مردي معتاد و بيمسئوليت بود و آنقدر عذابم داد كه بالاخره جانم به لب رسيد و با داشتن 3 فرزند از هم جدا شديم. در حالي كه روزگار سختي داشتيم، بچهها را با فقر و بيچارگي بزرگ كردم تا اينكه يكي از مردان همسايه كه همسرش را طلاق داده بود به خواستگاريام آمد و پيشنهاد ازدواج داد. وقتي قول داد براي بچههايم پدر خوبي خواهد بود، به راحتي حرفهايش را باور كردم و بدون هيچ شرط يا خواستهاي به عقدش درآمدم، اما افسوس كه او تحمل بازيگويشيهاي فرزندانم را نداشت و دائم بهانه ميگرفت. رفته رفته نيز بهانهجوييهايش جاي خود را به قهرهاي طولاني داد تا اينكه دو سال بعد در اوج مشكلات خانوادگي از هم جدا شديم و بدينترتيب در 30 سالگي تجربه تلخ ديگري در كتاب سرنوشتم نوشته شد.
افسر با ناراحتي ادامه داد: چند سالي با همين وضعيت زندگي كرده و با خياطي و آرايشگري چرخ زندگي را به سختي چرخاندم تا اينكه بچههايم بزرگتر شده و سراغ زندگيشان رفتند، اما متأسفانه تنهايي و مشكلات مالي بشدت آزارم ميداد تا اينكه با ديدن آگهي استخدام پرستار خانگي تصميم گرفتم هم كار كنم و هم از تنهايي نجات يابم. صاحبخانه مرد ثروتمند 75 سالهاي بود كه با هيچيك از خواهر و برادرانش ارتباط نداشت و هيچكس به او رسيدگي نميكرد. مدت كوتاهي از آشناييام با «محمود» ميگذشت كه او بهطور غيرمنتظرهاي پيشنهاد ازدواج داد و يك ماه بعد نيز در حالي كه 3 فرزندم شاهد ازدواجمان بودند، در حضور يك عاقد روحاني با مهريه 550 سكه طلا به عقد 99 سالهاش درآمدم. البته شوهرم قول داد در نخستين فرصت عقدنامه را به ثبت رسمي برساند، اما افسوس كه اجل مهلتش نداد و چند روز بعد و در ماه عسل به دليل بيماري قلبي ناگهان از دنيا رفت و تمامي آرزوهاي من نيز يكبار ديگر فنا شد. پس از مرگش خواهر و برادرانش به عنوان ورثهاش مرا از خانه بيرون كردند و منكر ازدواجمان شدند، بنابراين چارهاي جز شكايت قانوني نديدم و...
قاضي دادگاه پس از شنيدن اظهارات نوعروس سياهبخت دستور تعيين وقت دادرسي و احضار ورثه مرحوم را صادر كرد و از شاكي نيز خواست تا عاقد را به دادگاه بياورد.
در جلسه رسيدگي، عاقد با اشاره به ازدواج اين زوج گفت: «خوب به خاطر دارم كه در حضور 3 شاهد آنها را براي 99 سال به عقد يكديگر درآوردم. البته پيرمرد مريضاحوال بود و اصرار داشت هرچه زودتر مراسم انجام شود.» او ميگفت: به خاطر بيمارياش هيچكس به غير از افسر به او رسيدگي نميكند. بنابراين تصميم داشت معادل 10 برابر سن همسرش برايش مهريه تعيين كند. حتي به او گفتم كه اين مهريه زياد است و سر به سرش گذاشتم، اما با پافشاري آقا محمود خطبه عقد موقت جاري شد.
پس از ثبت اظهارات عاقد پير، ورثه مرحوم گفتند: «همه اين ماجراهاي ساختگي دسيسهاي براي تصاحب ثروت برادر مرحوم ما است. او كه تحصيلكرده بود و وضع مالي خوبي هم داشت در جواني از همسرش جدا شد و فرزندي هم نداشت.
بعد هم به دليل كهولت سن و بيماري با درج آگهي در روزنامه، «افسر» را به عنوان پرستار خانگي استخدام كرد تا كارهاي خانهاش را انجام دهد. حال سؤال اينجاست آيا امكان دارد زن 55 ساله با اين مهريه سنگين به عقد موقت درآمده باشد و... با توجه به اين شرايط تقاضا داريم كارشناس رسمي خط و امضا، اصالت امضاي برادر مرحوممان در عقدنامه را بررسي كند.
ضمن آنكه به نظر ميرسد در صورت درستي اين ادعا، مهريه 55 سكه بوده كه آن را در سند ازدواج جعل و دستكاري كردهاند.»
بدين ترتيب قاضي دادگاه براي روشن شدن موضوع كارشناس خط و امضا را به دادگاه دعوت كرد.
وي پس از بررسي نمونه امضاهاي مرحوم اعلام كرد كه صفر مقابل عدد 55 واقعي و همزمان با ساير كلمات توسط عاقد نوشته شده اما امضاي پيرمرد در سند ازدواجش از نظر ويژگيهاي فني، توان و تسلط قلم و سرعت تحرير با ساير امضاهايش اختلاف اساسي دارد و مشابه آنها نيست.
بنابراين در حالي كه شهود به نفع طرفين پرونده شهادت ميدادند و حقيقت موضوع مشخص نبود، قاضي پرونده براساس نظريه كارشناس، درخواست زن براي مطالبه مهريهاش را نپذيرفت و آن را رد كرد.
پس از صدور اين حكم، عروس سياهپوش به رأي دادگاه اعتراض كرد و خواستار رسيدگي دوباره به پرونده شد. وي در لايحه اعتراضش نوشت: «همسر مرحومم به دليل ناتواني قادر به راه رفتن نبود و «علي آقا» به عنوان راننده خصوصياش او را به محل عقد آورد و شاهد ازدواجمان بود. عاقد هم با تمام گرفتاري و سختيهايش در دادگاه حاضر شد و به نفع من شهادت داد. پس طبيعي است امضاي يك پيرمرد بيمار با توجه به كهولت سن و بيمارياش متفاوت است و اين موضوع ناشي از لرزش دستش بوده است.
بنابراين تقاضا دارم هيأت سه نفره كارشناسي، خط و امضاهاي شوهر مرحومم را بررسي كنند و رانندهاش نيز به دادگاه احضار شود.»
به گزارش خبرنگار ما، قاضي «محمدرضا اصلاني» - رئيس – و حجتالاسلام «قربانعلي احمدي» - مستشار – شعبه چهل و پنجم دادگاه تجديدنظر استان تهران پس از بررسي پرونده از هيأت كارشناسان رسمي خواستند پس از بررسيهاي لازم نظرات خود را براي تصميمگيري نهايي اعلام كنند.
----------------------------------------
رفاقت با شيطان
از مريم ياد بگير، اگر يک جو از غيرت او در وجودت بود الان تو هم در دانشگاه درس مي خواندي و مايه افتخار خانواده ات مي شدي، ولي ... مادرم هر روز با اين حرف هاي تکراري و مقايسه هاي تحقيرآميز روي اعصابم راه مي رفت و ما مثل خروس جنگي با هم جر و بحث مي کرديم. متاسفانه از روزي که براي دختر همسايه خواستگار آمد و او ازدواج کرد اوضاع من در خانه بدتر شد. چون مادرم راه مي رفت و مي گفت تو و مريم چند سال با هم همکلاس بوديد. حالا او سر و سامان گرفته است و تو هنوز پشت کنکور دست و پا مي زني.دختر جوان در دايره اجتماعي کلانتري ۱۲ مشهد افزود: با شنيدن اين حرف ها دچار افسردگي و احساس حقارت شده بودم و دنبال راه نجاتي مي گشتم تا اين که در کلاس کنکور با دختري به نام «راضيه» آشنا شدم. رفاقت من و اين دختر غريبه با توجه به شرايط مشابهي که داشتيم خيلي زود صميمانه شد. متاسفانه راضيه هر روز در راه برگشت از کلاس با پسري جوان قرار ملاقات مي گذاشت و من نيز همراهش مي رفتم.مدتي گذشت و بدون آن که خانواده ام اطلاعي داشته باشند به خانه راضيه رفت و آمد پيدا کردم.دختر جوان اشک هايش را پاک کرد و افزود: يک روز بعدازظهر همراه دوستم به خانه آن ها رفتم. هيچ کس در خانه نبود و پس از گذشت نيم ساعت پسر مورد علاقه راضيه نيز آمد.من با ديدن اين پسر ناراحت شدم و گفتم چرا او را به خانه راه دادي؟ در اين لحظه راضيه لبخندي زد و در حالي که دوست پسرش چند آبميوه برايش آورده بود گفت: اين آبميوه را بگير و نوش جان کن بعد هم به خانه تان برو و جلوي اين پسر اين قدر آبروريزي نکن.من با ناراحتي آبميوه را گرفتم و آن را سر کشيدم اما ناگهان چشمانم سياهي رفت و روي زمين افتادم. وقتي به هوش آمدم فهميدم اين پسر شيطان صفت با همکاري دوستم مرا مورد آزار و اذيت قرار داده است و... دختر جوان با چشماني اشک بار گفت: خودم کردم که لعنت بر خودم باد.يادآوري مي شود با اعلام شکايت اين دختر جوان، متهم پرونده دستگير شد و تحقيقات در اين باره ادامه دارد.
----------------------------------------
دوئل عشقي رنگ خون گرفت
پرونده دوئل عشقي دو نوجوان كه با شمشير و چاقو به جان هم افتاده بودند در دادگاه كيفري استان تهران رسيدگي شد. به گزارش خبرنگار ما، اين دو جوان براي تصاحب عشق دختري به نام صبا با هم درگير شدند و در نهايت يكي از آنها جان خود را از دست داد. در ابتداي جلسه محاكمه كه ديروز در شعبه 113 دادگاه كيفري استان تهران برگزار شد، نماينده دادستان در جايگاه حاضر شد و در توضيح كيفرخواست گفت: محمد 18ساله در تاريخ چهار اسفند سال گذشته با جواني به نام ميلاد درگير شده و او را با ضربه چاقو به قتل رسانده است. محمد يك ماه فراري بود تا اينكه بيستم فروردين سالجاري بازداشت شد. آنطور كه گزارش ماموران و تحقيقات دادسرا نشان ميدهد محمد و ميلاد بر سر تصاحب عشق دختري به نام صبا با هم درگير شدند و در نهايت قرار گذاشتند تا با هم دعوا كنند. آنها رودرروي يكديگر ايستادند و به هم حمله كردند اما در اين ميان ضرباتي كه محمد بر بدن ميلاد وارد كرد باعث مرگ او شد. بنابراين من به عنوان نماينده دادستان تهران درخواست صدور حكم قانوني در اين خصوص را دارم. در ادامه اوليايدم مقتول در جايگاه حاضر شدند و براي متهم درخواست صدور حكم قصاص كردند. پدر مقتول گفت: من يك قهرمان ورزشي هستم و در تمام اين سالها ورزشكاران زيادي را تحويل كشور دادم. درخواست دارم قاتل فرزندم را در ملاءعام اعدام كنيد. سپس متهم در جايگاه حاضر شد. او گفت: اتهام قتل را قبول ندارم. من ميلاد را نكشتم و چاقوي خودش بر بدنش وارد شد. او گفت: من قبلا با دختري به نام صبا دوست بودم و خيلي هم به او علاقه داشتم اما بعد از مدتي او من را رها كرد و متوجه شدم با ميلاد دوست شده است. ميلاد متوجه شده بود صبا قبلا با من رابطه داشت به همين دليل هم با من دشمن شده بود. يك روز به من زنگ زد و گفت شنيدهام دوباره ميخواهي با صبا دوست شوي. جواب دادم اينطور نيست، عشق صبا ديگر براي من تمام شده است اما او اصرار كرد من قصد دارم دختر مورد علاقهاش را از دستش بيرون بياورم. صبا در مورد تلفني كه من به او زده بودم با ميلاد صحبت كرده بود. تلفن را كه قطع كردم ميلاد دوباره به من زنگ زد و گفت بيا با هم صحبت كنيم. من هم رفتم، دوستانم هم با من بودند. متهم ادامه داد: من رفته بودم كه با او صحبت كنم اما به محض اينكه ميلاد من را ديد قمه كشيد و حمله كرد. من چيزي در دست نداشتم. او چند ضربه به من زد و يكي از اين ضربهها باعث شد تاندون انگشتم قطع شود و حالا هم كار نميكند. وقتي خواست ضربه بعد را بزند من برايش زيرپايي انداختم. قمه از دستش افتاد و چاقو بيرون كشيد دوباره حمله كرد و اين دفعه من زير زانويش زدم و او در حاليكه چاقو در دستش بود، روي جوي آب افتاد و چاقو به بدنش فرو رفت. قاضي همتيار-رييس دادگاه- در اين هنگام قسمتي از اظهارات متهم را در دادسرا برايش خواند. متهم آن موقع گفته بود: رفتيم كه با هم دعوا كنيم. من چاقو داشتم و او قمه. به من حمله كرد و من هم يك ضربه چاقو بر بدن او زدم و وقتي روي زمين افتاد رفتم. پسر جوان در مورد اين حرفهايش گفت: اين گفتهها را قبول ندارم. من در دادسرا اين حرفها را زدم چون آنجا تحت فشار بودم. روز حادثه من با دوستانم آنجا بودم و آنها ميتوانند شهادت بدهند چه اتفاقي افتاد حتي صبا هم آنجا بود اما از ماشين پياده نشد. چون بازپرس دستور ميداد من را تحت فشار قرار دهند هرچه آنها ميخواستند ميگفتم. قاضي همتيار در اين هنگام پرسيد: تو در آخرين جلسه بازپرسي كه وكيلت هم در كنارت بود گفتهاي قتل را قبول داري و چاقو كشيدي و به مقتول چاقو زدي، مگر بازپرس تو را در مقابل وكيلت هم تحتفشار قرار ميداد؟ متهم پاسخ داد: «به هر حال من اين حرفها را قبول ندارم و ميگويم قتل كار من نبود چاقوي خودش بر بدنش وارد شد. در تمام مدتي كه من در بازپرسي بودم تحتفشار قرار ميگرفتم.» قاضي گفت: براي بازپرس چه فرقي ميكرد كه تو ميلاد را كشته باشي يا شخص ديگري؟ ضمن اينكه تو ميتوانستي شكايت كني. اگر راست ميگويي چرا شكايت نكردي؟ متهم جواب داد: من ميترسيدم. به هر حال من اين حرفها را قبول ندارم و فقط ضربهاي را كه به پشت پايش زدم و باعث شد به زمين بيفتد من زدم. سپس يكي از دوستان متهم به عنوان مطلع در جايگاه حاضر شد و در مورد آنچه ديده بود توضيح داد. او گفت: ميلاد با قمه به محمد حمله كرد و آنها با هم گلاويز شدند. من نديدم ضربه را محمد زده باشد اما ديدم او چاقو داشت.
بنا بر اين گزارش بعد از پايان دفاعيات متهم و وكيل مدافعش هيات قضات براي صدور راي دادگاه وارد شور شدند.
----------------------------------------------
قتل چهار مرد در تهران
با كشف جسد چهار مرد در يك روز در تهران، پليس آگاهي پايتخت تحقيقاتي گسترده را براي رازگشايي از اين جنايت ها آغاز كرده است.
به گزارش «جامجم»، سرهنگ آريا حاجيزاده، معاون مبارزه با جرايم جنايي پليس آگاهي تهران در ارتباط با كشف اجساد گفت: ساعت هشت روز هشتم ديماه ماموران كلانتري 114 در جريان كشف جسد مرد 65 سالهاي در حوالي ميدان خراسان، ميدان غياثي، خيابان آلآقا قرار گرفتند.
با حضور ماموران و بازپرس ويژه قتل در محل معلوم شد، در كنار جسد چند بسته زعفران ديده ميشود و جسد در يك ساختمان در حال احداث رها شده است.
معاون مبارزه با جرايم جنايي پليس آگاهي افزود: در تحقيق از كارگران ساختمان، هيچكدام مقتول را نميشناختند؛ اما در ادامه معلوم شد به مغازه روبهروي ساختمان نيمهكاره دستبرد زده شده و بستههاي زعفران از اين مغازه به سرقت رفته است. با دستور قضايي جسد به پزشكي قانوني منتقل و تحقيق در اين زمينه آغاز شد.
جسدي پشت وانتبار
حاجيزاده در ارتباط با كشف جسد دوم گفت: در حادثه دوم نيز جسد مرد 50 سالهاي در بزرگراه شهيد محلاتي نزديكي ميدان خراسان در حالي كه پشت يك وانتبار قرار داده شده بود، كشف شد.
با عزيمت ماموران و بازپرس جنايي به محل معلوم شد مقتول فروشنده لوازم يدكي خودرو بوده و عامل يا عاملان جنايت، جسد را درون موكت و روفرشي قرار داده و به اين محل منتقل كردهاند.
با شناسايي محل سكونت مقتول، در تحقيق از همسايهها معلوم شد آنها در غياب اعضاي خانواده مرد 50 ساله (مقتول)، صداي مشاجره زن و مردي را از درون منزل شنيدهاند.
خانواده مقتول نيز با حضور در پليس آگاهي عنوان كردند، محمد روز سوم ديماه از مغازهاش خارج شده ولي به خانه بازنگشته بود.
معاون مبارزه با جرايم جنايي پليس آگاهي اضافه كرد: رازگشايي از اين حادثه در حالي آغاز شده كه علت مرگ، انسداد مجاري قلبي اعلام شده است. تحقيق در اين زمينه ادامه دارد.
كشف جسد در لالهزار
سرهنگ حاجيزاده در ارتباط با كشف سومين جسد روز هشتم ديماه در خيابان لالهزار تهران گفت: چند ساعت پس از كشف دومين جسد، ماموران كلانتري 109 بهارستان از كشف جسد مرد 45 سالهاي به نام مهران در محل سكونتش خبر دادند.
با حضور ماموران در محل و مشاهده دو بريدگي عميق روي آرنج و مچ دست مقتول، معلوم شد اين فرد تنها زندگي ميكرده و خانوادهاش در شهرستان سكونت دارند.
با دستور قضايي تحقيق در اين زمينه نيز آغاز شد.
كشف چهارمين جسد
معاون مبارزه با جرايم جنايي پليس آگاهي تهران از كشف چهارمين جسد در خيابان انبار گندم خبر داد و گفت: ماموران كلانتري 116 مولوي با اطلاع از كشف جسد، عازم محل شده و با گزارش موضوع به بازپرس ويژه قتل تهران، متوجه شدند مقتول مرد 50 سالهاي به نام علي است كه دستفروش بوده و از زمان مرگ او يك هفته ميگذرد.
با تحقيقات اوليه معلوم شد، تلفن همراه اين فرد نيز سرقت شده است.
حاجيزاده خاطرنشان كرد: با دستور قضايي تحقيق در اين زمينه نيز در شعبه 10 پليس آگاهي تهران ادامه دارد.