از روزي که"وائل غنيم" جوان مصري، در صفحه فيس بوک خود ، مردم مصر را به"ميدان تحرير" قاهره فرا خواند تا عليه کشته شدن جواني در شکنجه گاههاي پليس ديکتاتور، فرياد اعتراض سر دهند 18 روز بيشتر نگذشت که خود ديکتاتور پلههاي کاخ استبدادش را يکي يکي پايين آمد و به سوي سرنوشت همه ديکتاتورهاي دير فهم و کند ذهن رهسپار شد.
در همه اين سه هفته اي که مردم مصر، در ميدان تحرير جمع شده بودند و عليه ديکتاتوري سي ساله مبارک شعار ميدادند، ما هم ،صدها هزار کيلومتر دورتر از آنها خود را در خيابانهاي قاهره ، سوئز و اسکندريه احساس ميکرديم .
فرياد" ارحل" آنها را به زبان فارسي ميشنيديم .از سر کار که به خانه ميرفتيم،به مدد رسانهها گويي به ميدان تحرير قاهره قدم گذاشته بوديم . در کنار چادرهاي برپا شده در اين ميدان استراحت ميکرديم و گاه ،مانند آنان تا نيمه شب منتظر بوديم که ببينيم"السيد الرئيس" با آن صورت تکيده و نگاهي که ديگر برق قدرت نداشت ،فارغ از هياهوي سوت و کف هواداران، چشم در چشم دوربينها بدوزد و مانند شيري که نقاب اعتماد به نفس بر چهره ميزند اما از پاها ميلرزد، بگويد که "ميمانم" و البته خودش هم چندان به گفته هايش اطمينان نداشته باشد.
بعد به مدد همين رسانهها مردم ميدان را ببينم که کفش هايشان را بر سر دست ميگيرند که يعني"انتخابي ديگربراي ديکتاتور نيست و بايد برود" و چهارساعت بعد ببينم که معاون همان رئيس جمهوري که انتخاب شده بود تا از اعتراضات بکاهد از دريچه همان رسانهها بگويد که"رييس رفته است".
وقتي تحليل گران انقلاب اسلامي ايران را در نبود اين همه وسيله ارتباطي و تنها به واسطه دست به دست شدن نوارهاي سخنراني رهبري آن" انقلاب کاست" مينامند، طبيعي است که در زمانه تکنولوژي ديجيتال و عصر اينترنت هيچ انقلاب و تغييري بدون حضور عنصر رسانه امکان پذير نباشد و اين نقطه آغاز دشمني متقابل ديکتاتوري و رسانه است .
همانکه در انقلاب مردم مصر به خوبي ديده شد. مردم مصر به دعوت اينترنتي جواني به خيابان آمدند و با استفاده از رسانههاي ديگر به اين موضوع دامن زدند و در خيابان ماندند و برمطالبات خود اصرار کردند.
از آن سونيز دم و دستگاه ديکتاتور که کليد زير ساختهاي رسانه اي را در اختيار داشت در پي مقابله بر آمد و به جاي اصلاح خود و جلب اعتماد ملت ، اينترنت و سيستم تلفن همراه را قطع کرد و در مقابل معترضين به تقويت مواضع رسانه اي خود پرداختند. اواسط کار بود که دستگاه ديکتاتوري فهميد که در جبهه رسانه اي شکست خورده است و از در گفتگو درآمد اما مثل همه ديکتاتورها دير فهميده بود .ماشين جنگي رژيم در باتلاق رسانهها از کار افتاد و عملا به سنگري براي معترضين تبديل شده بود.
داستان ديکتاتورها و رسانهها از يک دشمني متقابل حکايت ميکند.ديکتاتوري مدت هاست ، فهميده رسانه"دشمن" نيست که"انکار" اوست . به همين خاطر است در مواقع بحراني کمر به قتل آن ميبندد . از آن سو هم رسانه (به ويژه رسانههاي امروزي)به دليل افسون زدايي از قدرت و شفاف سازي فضاي عمومي به دشمن شماره يک ديکتاتوري بدل شده است و کژدم وار بي آنکه کينه اي در وجودش باشد با طبيعت خود به جنگ اين اختاپوس هزاردستان ميرود. نويسنده : فضل الله ياري - ابتكار