واقعا در 5 سالگي اولين زبان را ياد گرفتي؟ من تا 5 سالگي حرف نميتوانستم بزنم!
آن زمان در همدان زندگي ميكردم تا همين چند سال پيش هم همان جا بودم. خيلي دوست داشتم وقتي توريستها را ميديدم در مقبره بوعلي يا جاهاي گردشگري ديگري در همدان بروم پيش آنها و با آنها صحبت كنم و به خاطر اين كه حالا سنم كم بود آنها با ديد منفي وموضعگيري خاصي به من نگاه ميكردند. من ميرفتم پيش آنها و يك بروشوري، روزنامه يا كتابي از آنها ميگرفتم. علاقه زيادي داشتم ببينم در آنها چي هست و خيلي دوست داشتم با آنها صحبت كنم.
اين را الان ميگوييد يا واقعا حس همان زمانتان بود؟
نه واقعا بود. چون كسي در خانواده ما غير از فارسي يك زبان هم بلد نيست!
خب!
وقتي كه همان بروشورها را ميگرفتم چون نميدانستم چه چيزي داخل اين بروشورها نوشته به وسيله يك ديكشنري آنها را ترجمه ميكردم تا اين كه به صورت كاملا اتفاقي آغاز كردم به يادگيري زبان فرانسه. فكر ميكردم فقط فرانسه زبان خارجيه!
يعني در چه سني؟
5 سالگي!
5 سالگي؟ بعد مثلا تلفظها را چكار ميكرديد؟
اصلا نميدانستم. فقط به وسيله نماد اين كار را ميكردم. مثلا لغت «لوسيه» يعني آسمان را با يك رنگ آبي ميشناختم. تازه بعدش هم هر چيزي كه مرتبط با آن بود را زيرمجموعه همان مينوشتم. يعني به صورت يك ديتا تمام زيرمجموعههاي اين كلمه را مجزا مينوشتم.
به صورت اتفاقي؟
بله. من در آن زمان هيچ راهنمايي نداشتم.
يه كم عجيبه؟
نه. خيلي عجيبه! زبان فرانسه را همين جوري پيش رفتم. يك مقدار راديو گوش ميدادم. يك مقدار تلفظها را از خودشان ميفهميدم.
آن زمان حروف الفبا را بلد بودي!؟
بله. ميدانستم.
گرامر چي؟
ميدانستم! مثلا ميدانستم كه وقتي شما ميگوييد He حتما بايد بعدشIs باشد! بدون هيچ دليلي و معنياش را در ديكشنري پيدا ميكردم.
بگذاريد من قبول نكنم؟
چطور! همه اينها در سن 5 سالگي بود.
يعني تمام اين گرامر را شما خودتان ميدانستيد؟
نه. هم به خاطر تكرار و عادت بود و هم از متنها ميخواندم. مثلا از دل گوش دادن به راديو و خواندن مجله و حرفهاي توريستها ميفهميدم. ببينيد در بحث گرامر شما نيازي به دليل نداريد. اصلا دليلي ندارد گرامر. اصلا واحد زبان يك علم نيست. چرا زبانشناسي يك علم است ولي واحد زبان علم نيست و بيشتر به صورت يك قرارداد است. فرانسه را تا حدودي اين طوري ياد گرفتم. در ضمن اينكه خيلي با خودم صحبت ميكردم. اين عادت هنوز هم ادامه دارد. وقتي دارم پياده راه ميروم با خودم حرف ميزنم. در تاكسي، هواپيما و خانه با خودم حرف ميزنم. هميشه.
چي ميگوييد با خودتان؟
مثلا يك جملهاي بيرون ميشنوم. پيش خودم آن جمله را به روسي ميگويم. به هندي ميگويم و به زبانهاي مختلف همان را تكرار ميكنم.
پس بيشتر تفريح ميكنيد تا تمرين؟
نه زندگي من اين طور است.
برگرديم به همان زماني كه شما فرانسوي را ياد گرفتيد؟
6 ساله بودم كه زبان فرانسه را تقريبا بصورت كامل ياد گرفتم. خانوادهام زياد اطلاعي نداشت. 3 تا پسر هستيم كه من كوچكترين آنها هستم. كسي جدي نميگرفت اين مساله را. به جرات ميتوانم بگويم كه آن زمان زبان فرانسه را به اندازه يك آدم ليسانس الان بلد شده بودم!
حالا چرا فرانسه؟ علاقه داشتيد؟
نه اتفاقي بود. ولي الان فرانسه را از تمام زبانها بيشتر دوست دارم. اول فرانسه بعد آلماني و بعد عربي را از بين زبانهاي موجود بيشتر دوست دارم. بعد از زبان فرانسه به مدت يك سال و نيم آلماني را ياد گرفتم. خيلي سخت بود. شايد باور نكنيد ولي من در كل دوران كودكيام يك برنامه كودك هم نديدم. البته علاقهاي هم نداشتم. هيچ انگيزهاي نداشتم بنشينم پاي تلويزيون و برنامه كودك ببينم جز پسر شجاع!
پس شد فرانسوي و بعد آلماني؟
بله. سومين زباني كه ياد گرفتم انگليسي بود. بعد ايتاليايي، اسپانيايي كه هر دو اين زبانها را يك ساله ياد گرفتم.
اين كه ميگويي آلماني را يك سال و نيمه ياد گرفتي و بعد دو زبان ايتاليايي و اسپانيايي را در عرض يك سال ياد گرفتي منظورت از يادگيري چي هست؟ يعني در چه حدي ياد گرفتي؟
ما يك تعريفي داريم به اسم «تسلط بر زبان.» ما در يك زبان به كسي ميگوييم مسلط هست كه بتواند در 4 مهارت خواندن، نوشتن، گوش دادن (فهميدن) و حرف زدن در سطح معقول و معمول و آكادميك انجام وظيفه بكند! اين جامعترين تعريف تسلط بر زبان هست. چون هيچ تعريف مشخص و ثابتي از اين واژه نداريم البته اين تعريف هم از خودم هست. يعني كسي كه بتواند تحليل كند.
يعني شما وقتي در فاصله يك سال و نيم توانستيد آلماني ياد بگيريد توانايي انجام همه اينها را كه گفتيد داشتيد؟
كاملا.
ترتيبي هم مشخص كرده بودي براي يادگيري زبانها؟ يعني بعد از آلماني ميدانستي بايد چه زباني را بخواني؟
بايدي در كار نبود، ولي مثلا ايتاليايي و اسپانيايي را در عرض يك سال ياد گرفتم.
خب شبيه هستند!
اصلا. كسي كه ايتاليايي ميداند شايد 5 درصد از زبان اسپانيايي را متوجه بشود. بنابراين تعريفي براي اين كار نداشتم ولي حالا ميدانم چه زباني را بايد اول خواند و گاهي هم به اشخاص پيشنهاد ميكنم مثلا فلان زبان را بگذارد 3 ماه ديگر بخواند.
به شاگردانتان؟
من الان ديگر از حالت يك معلم آمدم بيرون. من تدريسم را از 13 سالگي شروع كردم. 7 سال تدريس كردم به صورت حرفهاي يعني منبع درآمدم بود.
شاگردانت قبولت داشتند؟ بالاخره اين طور كه ميگويي فقط 13 سالت بود؟
نه همه آنها ولي وقتي با گذشت زمان تواناييهايم را به آنها ثابت كردم راحت ميپذيرفتند.
13 سالگي فقط تدريس ميكردي؟
نه من نهجالبلاغه را در همين سن ترجمه كردم.
كل نهجالبلاغه؟
يك بار يكي از دوستانم كتاب جبران خليل جبران را به من معرفي كرد. خيلي از اين كتاب لذت بردم و خيلي دوست داشتم ولي يك جايي شنيده بودم كه همين كتاب يك كپيبرداري ضعيفي از نهجالبلاغه است. وقتي نهجالبلاغه را دست گرفتم و يك ورقي زدم همين طور پيش رفتم تا آخر. بعد تصميم گرفتم ببينم چقدر ترجمهام قوي هست. يعني يك جور تست كنم و بنشينم به انگليسي ترجمه كنم. خيلي عادي يعني به صورت يك تصميم نبود ابتدا فقط يك تمرين بود. باور كنيد سر يك ماه نتوانستم به هيچ نحوي از اين كتاب دست بردارم. سر اين ترجمه، من كه سوم راهنمايي بودم 2 تا از درسهايم را تجديد شدم. البته اين را هم بگويم كه من هيچ وقت معدل خوبي نداشتم. چون هميشه فكرم در زبان بود و كارهايي كه خودم دوست داشتم. حتي در دبيرستان و دانشگاه. همان زمان رياضي و علوم را تجديد شدم. در كل دوران تحصيلم بيش از 10 درس تجديد شدم و الان جزو افتخاراتم هست. (ميخندد)
يعني در دانشگاه هم درس نميخواني؟
من اعتقادي به آموزش عالي و دانشگاه ندارم، ولي چون به مدركش نياز دارم، ميخوانم وگرنه علاقهام به كارهاي فرهنگي است نه درس خواندن. دردآورترين جايي كه من در زندگيام ميروم دانشگاه است.
از دانشگاههاي جهان پذيرش نداري؟
چرا، از دانشگاه لوسون فرانسه و يك دانشگاه ديگر پذيرش براي دكتري دارم.
دانشگاه دومي چيست؟
حالا نگويم شايد بهتر باشد. (ميخندد)
واقعا خندهدار است؟!
بله دانشگاه دومي هم آكسفورد است (خنده) آخر خودم هم هر وقت به آكسفورد فكر ميكنم خندهام ميگيرد.
در چه رشتهاي؟
دكترايم را ميخواهم در رشته جامعهشناسي بخوانم.
پس فقط زبان نميخواني؟
مطالعاتم فقط در حوزه زبان نيست. ادبيات را خوب مطالعه ميكنم. روانشناسي را دوست دارم. حافظ را هر روز ميخوانم.
مثلا يكي از ابياتش را الان بخوان؟ غير از الا يا ايهاالساقي!
وصال توز عمر جاودان به/ خداوندا مرا آن ده كه آن به.
ولي حيف كه نميشود اين اشعار را ترجمه كرد؟
بله نميشود. ببينيد! هر زباني براي خودش يك حقيقت دارد. ما زبان را داريم بدون روح زبان ياد ميدهيم. كسي كه دارد فرانسه ياد ميدهد بايد روانشناسي فرانسه را هم بلد باشد! فرانسويها موقع حرف زدن بيشتر دستانشان را تكان ميدهند. آلمانيها ريتم دستهايشان آرامتر است. اينها همه پيشينه دارد. ما فكر ميكنيم كه زبان تنها يك لغت است. در صورتي كه اين طور نيست.
خانوادهات هيچ گونه تشويقي نميكرد؟
من كاري را كه خودم فكر ميكردم درست هست دنبالش ميرفتم. مشكل بود. به هر حال مردم حرف ميزدند بالاخره پدرم دوست داشت كه من پزشك بشوم. به اينها توجهي نميكردم. حتي مادر من مخالف زبان خواندنم بود. چون از درسم افتاده بودم. من مثلا كتاب فيزيكم را رو ميگذاشتم كه مادرم فكر كند دارم فيزيك ميخوانم ولي زير آن داشتم سوئدي ميخواندم.
كتابها و منابعت را چطوري به دست ميآوردي؟ اينترنت هم كه آن زمان نبود.
من در سن 13 سالگي شروع كردم به خواندن همزمان سوئدي و رومانيايي. زبانهاي قبلياش هم همين طور مثلا ايتاليايي را فقط من از ديكشنري استفاده ميكردم. زماني كه تهران ميآمديم من خيلي كتاب ميخريدم. همه را هم با پول توجيبي خودم يعني با بدترين شرايط مالي كه من داشتم. من مادر و پدرم هر دو بازنشستهاند. يك خانواده كاملا معمولي. شايد اگر خانوادهام پولدار بودند به اين صورت جدي كار نميكردم.
برگرديم به همان نهجالبلاغه؟
ترجمه نهجالبلاغه را از احاديث كوتاه شروع كردم.
نهجالبلاغه را از چه زباني به انگليسي ترجمه كردي؟
از زبان عربي. من عربي را در سن 10 سالگي ياد گرفتم.
ترتيب ياد گرفتن زبانها چطوري بود؟
فرانسوي، آلماني، انگليسي، ايتاليايي، اسپانيايي، عربي، لاتين، عبري، رومانيايي، سوئدي، اسپرانتو و الي آخر.
نهجالبلاغه را با فارسي هم تطبيق ميدادي؟
بله چون خيلي ترجمه سنگيني دارد نهجالبلاغه. مثلا كلمهاي داريم كه معنياش ميشود شتري كه خيلي آرام نيست! خب اين ترجمه اش خيلي مشكل است.
كلماتي هم هست كه معادل ندارد؟
بله برخي از كلمات معادل ندارد. ببينيد ترجمه علم نيست، سليقه است. يك مترجم خوب يك آدم خوش سليقه است. مترجم بايد خودش يك آدم فرهنگي باشد. كه در ايران اغلب اين طوري نيست. شما وقتي داريد نهجالبلاغه را ترجمه ميكنيد، خيلي از كارها را نبايد انجام بدهيد. نميخواهم بگويم چه رابطهاي دارد چون درواقع خودم هم نميدانم!
يعني چي؟
مثلا وقتي شما نهجالبلاغه را ترجمه ميكنيد، ديگر نميتوانيد خيلي غيبت كنيد، چون تمركزتان را از دست ميدهيد. واقعا نميدانم وقتي پشت آن كتاب مينشينم لال ميشوم. غيرممكن است روزي باشد كه من نهجالبلاغه را نخوانم.
يعني كسي كه اعتقادي ندارد نميتواند نهجالبلاغه را ترجمه كند؟
چرا ولي فقط مثل ديكشنري آن لغت را معادلسازي ميكند. آن كار ميشود مبدل لغت كه ما احتياجي نداريم. نتيجهاش ميشود اين همه كتابهاي بيروح كه در بازار است. بعد آقاي رابينز ميآيد كتاب مولوي ما را به چه زيبايي ترجمه ميكند. من اصلش را خواندم و ديدم عالي هست.
سرنوشت نهجالبلاغه چي شد؟ چاپ شد؟
من براي خيلي جاها فرستادم، براي سازمان تبليغات اسلامي فرستادم حدود 4 سال پيش كه استقبال نكردند و اصلا وقت ملاقات به من ندادند، انتشارات اميركبير رفتم كه آن موقع 19 سالم بود گفتند برو با پدر و مادرت بيا!
بالاخره چاپ شد؟
نه متاسفانه. چاپ اين اثر هنوز دغدغه من هست. من كتاب ترجمه نهجالبلاغه به فرانسه را فروختم. به كمترين قيمت به يك عرب فروختم. من به عنوان يك جوان 19 ساله تمام عشق و علاقهام اين بود كه اين كار چاپ بشود.
اين اولين كارتان بود؟
اولين و آخرين و متاسفانه وقتي كه حمايت نميشود من مجبور شدم كتابم را به خاطر 7 ميليون پول بفروشم. به خاطر اين اتفاقات كلي انگيزههايم را از دست دادم. هزاران طرح داشتم. همين الان هم دارم. من يك نت ورك آموزش مفاهيم اسلامي را ميخواستم راه بيندازم كه هيچ جا در دنيا وجود ندارد. فقط دانشگاه فيلادلفيا با آن امكاناتش آن هم جامعه مسلمانانش دارند كه تازه آنها هم زياد اجازه ندارند كار بكنند. ولي متاسفانه هيچ كاري انجام نشد تنها من را انتخاب كردند به عنوان نماينده زبان اسپانيايي در ايران از طرف آرژانتين كه من بشوم نماينده زبان اسپانيايي در ايران و خاورميانه.
يعني چكار ميكنيد؟
كارهاي آموزشي، برنامهريزي براي گسترش زبان اسپانيايي در ايران.
بگذريم چه كتابهايي را به زبان اصلي خوانديد؟
100 سال تنهايي را به اسپانيايي خواندم، آثار گوته را به آلماني خواندم، كمدي الهي را به ايتاليايي خواندم، «چنين گفت زرتشت» نيچه را به آلماني خواندم كه وقتي ترجمه آقاي آشوري را خواندم فهميدم كه چقدر اثر ارزشمندي است كار آقاي آشوري، تمامي آثار ويكتور هوگو را به فرانسوي خواندم، گوستاو فلوبر را به فرانسه، شكسپير را كامل به انگليسي خواندم.
ايدهال علي پيرهاني چيست؟
شايد به قيافهام نخورد اين حرفهايي كه ميزنم. دوست دارم كه يك مركز تربيت مترجم داشته باشم خيلي وسيع، يك شبكه اينترنتي هم باشد كه بتوانم آثار اسلامي را مثل نهجالبلاغه را به صورت آنلاين داشته باشم، دوست دارم تا حد 30 تا زبان پيش بروم.
كه بشوي نفر اول چند زبانه جهان؟
ميگويند كه جك ريچارلدز 63 سالش هست و 23 زبان را بلد است من اگر مشكل سربازي نداشتم ميتوانستم منابع خيلي خوبي از سراسر دنيا بگيرم به خاطر دعوتهايي كه از من ميشود كه آخرينش دانشگاه فنلاند بود كه من نتوانستم بروم.
پس ايدهآل اصليات همان تاسيس يك شبكه مرتبط با ترجمه است؟ زياد هم رويايي نيست؟
رويايي نيست ولي فعلا كه نميشود! ببينيد من نبايد بروم سر كلاس درس بدهم. من در روز بايد يك كلاس درس بدهم. من بايد افراد را تربيت كنم. چون اين توانايي را دارم و به جرات هم ميگويم.
كشور ما كشور تبليغات است. يعني تا بگوييد من 19 زبان بلد هستم ميگويند واي عجب آدمي ولي نميآيند علمي به قضيه نگاه كنند. باور نميكنند كه نهجالبلاغه را در 13 سالگي به 3 زبان ترجمه كردم. فقط ميگويند ايول 19 تا زبان بلد هستي! حتي خيلي از اساتيد زبانشناس ما فقط زبان انگليسي را ميدانند ولي زبانشناسي تطبيقي درس ميدهند! خب طبيعي هست كه اين آدمها من را باور ندارند چون خودشان توانايي چنين كاري را ندارند.
اصلا جايي تا به حال تو را امتحان كردند؟
بله. تنها باري كه من را به صورت رسمي امتحان كردند شخص خود آقاي دكتر جاسبي بود به همراه 7 استاد ديگر كه همگي من را تاييد كردند.
قصد داري ركورد اولين مرد چند زبانه را بشكني؟
دغدغهام اين نيست. به هر حال دانستن 19 زبان بايد فايدهاي داشته باشد تنها براي زينت كه نيست. من الان كه جوانم ميخواهم تا 34 سال ديگر بتوانم يك در جديدي در علم روانشناسي باز كنم. نه اين كه حالا چون 19 زبان را بلدم پس كافي هست. با اين 19 تا زبان يك خواستگاري هم نميتوانم بروم! از كارم لذت ميبرم. مهم اين است كه كارهايي كه را كه انجام دادم و به صورت مكتوب هست خودشان سندي هستند براي اثبات برخي از تواناييهايي كه خيليها باورم ندارند.
تفريحت چيست؟
تفريح خاصي ندارم متاسفانه.
ورزش چي؟
نه متاسفانه، اينقدر گرفتار كارهايم بودم كه اصلا فرصت فكر كردن به ورزش هم نداشتم.
هيچ وقت تا حالا فكر نكردي بيخيال همه اينها بشوي و بروي يك مسافرت، مثلا بروي توي يك دشت؟
چرا. چرا. خيلي كم در زندگيام تفريح كردم. آرزويم اين است كه يك پنجشنبهاي وقت داشته باشم كه بروم مثلا سونا! تنها چيزي كه به من آرامش ميدهم شنا كردن است. تنها علاقهام استخر هست و يك كمي پيادهروي.
مثلا آخرين بار كه رفتي سينما كي بوده؟
14 15 سال پيش. آخرين فيلمي را هم كه ديدم تايتانيك بود!
اصلا علاقهاي داري به سينما و تئاتر و فيلم و سريال؟
نه . هيچ علاقهاي ندارم.
موسيقي چي؟
چرا، دوست دارم.
سنتي، ايراني، خارجي، چي؟
خارجي گوش ميكنم ولي موسيقي سنتي ايراني را هم دوست دارم. صداي شجريان را خيلي دوست دارم.
فوتبال چي؟
اصلا.
هيچيات به نسل سوميها نميخورد كه؟
(ميخندد) اصلا علاقهاي به فوتبال ندارم، اما جالب است كه يك سري تجربه فوتبالي دارم!
يعني چه تجربهاي؟
تجربه ترجمهاي فوتبال! زماني كه بگوويچ مربي پاس بود مدتي من مترجمش بودم.
قبل از چلنگر؟
زماني كه چلنگر در كش و قوس آمدن و نيامدن بود.
با زبان كرواتي صحبت ميكرديد؟
نه من با روسي حرف ميزدم.
روسي بلد بود؟
بله. روسي، انگليسي و فرانسه را ميفهميد.
بالاخره يه چيزي بگو كه گير بدهيم بهت؟! خيلي مثبتي. حالا غذا چي دوست داري؟
من يك وعده غذا بيشتر نميخورم. چلوكباب را دوست دارم.
نه انگار بايد يك بار بدزديمت، متوجه بشوي دنيا دست كي هست!
قابل دزديدن هم نيستم.
آقا من كم آوردم! يك روز كاملات را برايم تعريف كن؟
صبح ساعت 6 از خوب بلند ميشوم.
پس زياد اهل خواب هم نيستي؟
نه. خوابهايم را هم به زبان فرانسوي ميبينم!
يعني آدمها توي خوابهايت فارسي حرف نميزنند؟
نه اغلب فرانسوي حرف ميزنند. صبحانه نميخورم.30/6 ميرسم دفترم بعد تلفن و موبايل را خاموش ميكنم. از ساعت 7 تا 9 درس ميخوانم بعد تا ساعت 12 كار ميكنم. 12 تا 3 مطالعه. 3 تا 6 كار. 6 تا 7 درس
پس چلوكباب چي شد اين وسط؟
نميخورم! من يك وعده غذا بيشتر نميخورم كه آنهم شام هست.
داري مراقبه ميكني؟ يا رژيمي؟
نه وقتش پيش نميآيد.
خب؟
ساعت 11 ميروم خانه و شام ميخورم و ساعت 2 هم ميخوابم.
تنها زندگي ميكني؟
بله. خانوادهام در همدان هستند.
چي بلدي درست كني؟
هيچي!
پس چيكار ميكني؟
لطفا اگر امکان دارد تلفن تماس یا ایمیل آقای پیر هانی را برای من بفرستید
چون من نیاز به یاد گیری سریع زبان دارم ولی موفق به این کار نشدم مایلم در صورت امکان تماسی با
اقای پیر هانی داشته با شم ودر کلاسهای ایشان شرکت کنم
با سپاس فراوان