داماد اینترنتی، شناسنامهای برای پدر عروس جعل کرد تا سر سفره عقد بنشیند. رویاهای این دختر و پسر عاشقپیشه وقتی رنگ باخت که خواهر داماد با خواهر عروس تماس گرفت ...
داماد اینترنتی، شناسنامهای برای پدر عروس جعل کرد تا سر سفره عقد بنشیند. رویاهای این دختر و پسر عاشقپیشه وقتی رنگ باخت که خواهر داماد با خواهر عروس تماس گرفت و راز پدرزن 2 میلیونی را فاش کرد.کامران وقتی به خواستگاری دوست اینترنتیاش رفت، جواب مثبت نگرفت. پدر نگار مخالف این ازدواج بود. اما کامران 18 ساله و نگار 16 ساله به یکدیگر علاقه داشتند و میخواستند زندگی مشترکشان را آغاز کنند. کامران فکر عجیبی به سرش زد و برای اینکه پای سفره عقد بنشیند، پدرزن قلابیای اجیر کرد. اما این پایان ماجرا نبود چون خواهر کامران با خواهر نگار تماس گرفت و ماجرا را فاش کرد. پدر نگار برای شکایت در شعبه اول بازپرسی حاضر شد و گفت: 6 ماه پیش کامران به همراه خانوادهاش به خواستگاری دخترم آمدند اما دخترم فقط 16 سال دارد و دانشآموز است به همین خاطر با ازدواج وی مخالفت کردم و گفتم که باید درس بخواند و وارد دانشگاه شود و در سن مناسبتری ازدواج کند اما نگار اصرار داشت که به کامران علاقه دارد. وی ادامه داد: فکر میکردم ارتباط دخترم با کامران قطع شده و دوستیشان پایان یافته است اما در این مدت یکدیگر را میدیدند و هر روز با هم تماس تلفنی داشتند. چند روز پیش خواهر کامران با دختر بزرگم تماس گرفت و گفت که نگار میخواهد با کامران ازدواج کند. به همین خاطر قرار است پدر یکی از دوستان کامران به عنوان پدر عروس در دفترخانه حاضر شود. باورم نمیشد وقتی به دخترم گفتم او با گریه تایید کرد که به کامران علاقه دارد و میخواهد در کنار او زندگی کند. من هم عصبانی شدم و حالا از کامران به اتهام جعل و اغفال دخترم شکایت دارم. وقتی کامران تحت بازجویی قرار گرفت، گفت: یک سال پیش از طریق اینترنت با نگار آشنا شدم. با هم قرار گذاشتیم و وقتی یکدیگر را دیدیم علاقه بین ما به وجود آمد. هر روز با هم تماس تلفنی داشتیم تا اینکه همراه خانوادهام به خواستگاری وی رفتم اما پدرش گفت که سن ما کم است و با این ازدواج مخالفت کرد. من به نگار علاقه داشتم و میخواستم هر طور که شده در کنار او زندگی کنم به همین خاطر با کمک یکی از دوستانم شناسنامهای جعل کردیم و قرار شد پدرش به عنوان پدر نگار در دفترخانه حاضر شود و من و دختر موردعلاقهام ازدواج کنیم. برای حضور پدرزن قلابی قرار شد 2 میلیون تومان به وی پرداخت کنم اما خواهرم متوجه این موضوع شد و مرا تهدید کرد که چنین کاری نکنم. ولی من اصرار داشتم که هرچه زودتر با نگار ازدواج کنم. خواهرم مرا نصیحت کرد که چند سال صبر کنم تا درس نگار تمام شود. من نپذیرفتم و خواهرم با خواهر بزرگ نگار تماس گرفت و ماجرا را لو داد. این پسر جوان به اتهام جعل تحت بازداشت قرار گرفت و تحقیقات برای بازداشت همدست وی ادامه دارد تا زوایای پنهان پرونده آشکار شود.
-------------------------------------------------
بازیهای سیاه کودکان در دخمه «شغال»
راز اتاقک مرد روباهصفت در پارکینگ یک مجتمع مسکونی با اعترافات کودکانه پسربچهای فاش شد.
مرد میانسال همسایه به بهانه داشتن یکاستراحتگاه اتاقکی ساخته بود و کودکان را به آنجا میکشید تا تسلیم نیت شوم خود کند. مردادماه سالجاری پسربچه 5 سالهای به همراه دختر همسایه در پارکینگ مجتمعی در غرب پایتخت در حال بازی کردن بود که مادر جوان از غیبت طولانی کودک خود نگران شد و با آسانسور به پارکینگ آمد. صدای کودکان دیگر شنیده نمیشد. قدم به قدم حیاط مجتمع را به جستوجوی پسرش پرداخت اما هیچ رد پایی از کودک خردسالش وجود نداشت. سراسیمه از در مجتمع خارج شد، تصور میکرد پسرش به خیابان رفته است. طول خیابان را دوید ولی هیچ اثری از مهرداد پیدا نکرد. اشک صورتش را پوشانده بود. نمیدانست به همسرش چه باید بگوید. وقتی وارد آپارتمان شد پسرش را دید که به سویش میدود. وی با دیدن پسر
5 سالهاش خیلی خوشحال شد اما در صورتش غم پنهانیای موج میزد. مادر جوان که به خاطر غیبت طولانی وی ناراحت بود، شروع به سؤال کردن از کودکش کرد. مهرداد میلرزید. هراس در سکوتش بود. نمیدانست چه باید بگوید. تنها میگفت آن سوی مجتمع با نگین در حال بازی بوده است. وقتی مهرداد عصبانیت مادرش را دید راز توطئه سیاه پیرمرد روباهصفت را فاش کرد. زن که با گفتههای سیاه پسر 5 سالهاش روبهرو شد به شعبه پنجم دادسرای هاشمی رفت. این زن به بازپرس موسوی گفت: مدتی بود که پی به غیبتهای طولانی پسرم برده بودم. وقتی برای بازی داخل پارکینگ مجتمع میرفت، ساعتها طول میکشید که دوباره به خانه بیاید. دیروز وقتی نگرانش شدم به طبقه پایین رفتم ولی هیچ صدایی نشنیدم. همه جا را زیر پا گذاشتم اما نتوانستم مهرداد را پیدا کنم. وقتی به داخل مجتمع بازگشتم او را به همراه دختر همسایهمان دیدم. آشفته بود، میدانستم اتفاقی افتاده است تا اینکه با گریه گفت مرد همسایه آنها را به اتاقک پارکینگ میکشاند و تحت آزار و اذیت قرار میدهد. پسرم در حالیکه میلرزید گفت پیرمرد تهدیدشان کرده که اگر کسی از این ماجرا بویی ببرد آنها را خواهد کشت.
با ادعاهای این زن بازپرس موسوی تحقیقات را برای افشای زوایای این پرونده آغاز کرد. وقتی پیرمرد مجتمع 10 طبقهای غرب پایتخت دستگیر شد، پیش روی قاضی شعبه پنجم قرار گرفت. این مرد در بازجوییهای نخست دخالت در هر اقدام سیاهی را نپذیرفت. اما وقتی مرد روباهصفت پیش روی طعمههای خود قرار گرفت، چارهای جز اعتراف ندید. پیرمرد شیطانصفت در اعترافاتش گفت: انبار خانهمان را که در پارکینگ قرار داشت تبدیل به اتاق کارم کرده بودم و بیشتر ساعات روز را در آنجا سپری میکردم. وقتی بچههای همسایهها را در پارکینگ مشغول بازی میدیدم در یک فرصت مناسب آنها را تحت نظر میگرفتم و به بهانه دادن اسباببازی کودکان را به استراحتگاه اتاقکی میکشاندم و آنان را طعمه نقشه سیاه خود میکردم. با ادعای این مرد که خانوادهاش در طبقه پنجم مجتمع زندگی میکردند، همسرش پیش روی قاضی قرار گرفت و گفت: همسرم سالهاست که در آن استراحتگاه اتاقکی زندگی میکند و کمتر به خانه میآید. همیشه اسباببازیهای رنگی میخرید و در اتاقش آویزان میکرد تا نوهها و بچههای کوچک را به اتاقش بکشاند و با آنها بازی کند. هیچوقت سر از کارهایش درنیاوردم خیلی مرموز بود. با ادعاهای این زن، بازپرس پرونده متهم را با قرار وثیقه قانونی راهی زندان کرد تا دیگر اقدامات سیاه این مرد روشن شود.
------------------------------------------------
سرقت از بيماران با آب طلا
زن معتاد كه به بهانه درمان بيماران با آب طلا، ميليونها تومان طلا و جواهرات سرقت كرده بود، با رديابيهاي پليسي به دام افتاد.
ماجراي تبهكاريهاي زن – 28 ساله – از چند ماه قبل و در پي طرح شكايت چند زن و مرد سالخورده در كلانتري 125 يوسفآباد فاش شد. مأموران براساس اظهارات مالباختگان دريافتند زن شياد كه با شیوه های اختصاصی و ویژه درمان انواع بیماری ها به ویژه مشکلات جسمی سالخوردگان آشنا است با پرسه زدن در بوستانها و محله يوسفآباد با زنان و برخي مردان سالخورده طرح دوستي مي ريخت. او سپس به بهانه درمان بيماريها با آب طلا وارد خانه سالخوردگان ميشد. بعد هم از آنها ميخواست تا همه طلا و جواهرات موجود در خانه را داخل يك ظرف آب بيندازند. او سپس مقداري قند يا نمك به ظرف اضافه ميكرد و در ظرف را ميبست. سپس در فرصتي مناسب صاحبخانه را به آشپزخانه ميفرستاد و در يك چشم به هم زدن طلاها را داخل كيفش ميريخت. بعد هم به بهانه انجام كارهايش از خانه خارج ميشد و از صاحبخانه ميخواست چند ساعت بعد آب طلا را پس از برداشتن طلا بنوشد. همزمان با افزايش شكايتها، زن تبهكار با دستور بازپرس «شاپور بيرانوند» از شعبه 15 دادسراي خارك تحت تعقيب قرار گرفت و سرانجام دستگير شد. بازپرس پرونده ضمن درخواست چاپ عكس بدون پوشش متهم، از مردم خواست در صورت شناسايي وي به شعبه 15 بازپرسي دادسراي خارك مراجعه نمايند.
-----------------------------------
اعتراض عجیب پدرزن دزد به همدستی دامادش
2 کیفقاپ خشن که با حمله به زنی جوان وی را روی زمین کشیده بودند ادعاهای عجیبی کردند. یکی از دزدان اصرار داشت داماد دیگری است و پدر زن نمیپذیرفت دخترش را به عقد یک دزد درآورده است. روز 22 مردادماه سالجاری، زنی جوان و خواهرش در مسیر برگشت به خانهشان در خانیآباد در خیابان عبدلآباد از گیشه خودپرداز پول گرفتند تا خرید رمضان داشته باشند. وقتی 2 خواهر از تاکسی پیاده شدند هنوز به سرکوچهشان نرسیده بودند که 2 موتورسوار به آنها حمله کردند و کیف زن جوان را گرفته و آن را کشیدند. وقتی این زن محکم کیف خود را چسبید و روی زمین افتاد دزدان خشن نه تنها او را روی زمین کشیدند بلکه با مشت ضرباتی وارد کردند تا وی کیف را رها کند.
با حمله رهگذران به 2 مرد کیفقاپ آنها با رها کردن طعمهشان که زخمی شده و نای حرف زدن نیز نداشت خواستند فرار کنند که خود را در حلقه محاصره همسایههای این دختر دیدند. با تصادف موتوسیکلت دزدان با یک خودروی پرشیا آن دو که مردان 44 و 26 سالهای به نامهای «محمد» و «علی» بودند بازداشت شدند. ماموران کلانتری 152 خانیآباد نیز با حضور در صحنه این 2 دزد را تحویل گرفتند و با دستور دادیار جنایی تهران آنها را در اختیار پایگاه 5 پلیس آگاهی تهران قرار دادند. در تحقیق از آنان مشخص شد دزدان خشن با دیدن 2 خواهر که پولی از گیشه خودپرداز دریافت کرده بودند آنان را تعقیب کرده و قصد کیفقاپی داشتند که به دام افتادهاند. بخش جالب این بازجوییها ادعای علی بود؛ وی میگفت داماد محمد است اما این مرد با اعتراض تند به همدستش میگفت هیچگاه دخترش را به یک دزد شوهر نداده و نخواهد داد. در حالیکه مشخص شده بود دزدان داماد و پدر زن هستند آنها اعتراف کردند هزینه اعتیاد آنان را کیفقاپ کرده است.
----------------------------------------
در ساوه رخ داد : دستگيري 4 متجاوز در روستا
دختر جوان وقتي همراه خانوادهاش براي تفريح به يك خانه روستايي در ساوه رفته بود، از سوي 4 مرد روستايي ربوده شد و مورد آزار و اذيت قرار گرفت.
به گزارش «جامجم» ، راز تبهكاري اعضاي اين گروه زماني فاش شد كه سهشنبه هفته گذشته يك زوج تهراني با مراجعه به پليس آگاهي ساوه از گم شدن دختر 24 ساله خانواده خبر دادند.
در تحقيق از زوج شاكي معلوم شد آنها چند روز قبل براي تفريح از تهران به خانه روستايي خود در ساوه رفتهاند ولي از چند ساعت پيش، دختر جوان آنها كه براي خريد خانه را ترك كرده، به طرز مرموزي ناپديد شده است و تاكنون موفق به يافتن او نشدهاند.
پس از ثبت اظهارات شاكيان، پروندهاي تشكيل و تحقيقات در اين باره آغاز شد.
در حالي كه ماموران جستجو براي يافتن دختر گمشده را آغاز كرده بودند، روز بعد او همراه خانوادهاش به پليس آگاهي ساوه مراجعه كرد و از فعاليت تبهكارانه يك گروه شرور پرده برداشت.
دام سياه براي دختر جوان
ماموران به تحقيق از شاكي ـ دختر گمشده ـ پرداختند كه مشخص شد از سوي 4 مرد جوان ربوده شده و مورد آزار و اذيت قرار گرفته است.
ماموران با اطلاعاتي كه از دختر جوان به دست آوردند، به چهرهنگاري رايانهاي از متهمان فراري پرداختند و در جريان جستجوي آنها متوجه شدند مردان آزارگر در روستايي به نام نوبران سكونت دارند.
با مشخص شدن مخفيگاه مردان شرور، ماموران آگاهي ساوه با هماهنگي قضايي به روستاي نوبران اعزام شدند و متهمان را دستگير كردند.
اعتراف اعضاي باند
با انتقال 4 مرد آزارگر به پليس آگاهي ساوه، آنها بازجويي شدند.
يكي از متهمان در اظهاراتش گفت: من و دوستم با خودرو در حومه روستا تردد ميكرديم كه دختر جوان را ديديم كه در ورودي روستا منتظر تاكسي بود.
متهم درباره ربودن دختر جوان گفت: من و دوستم از خودرو پياده و با چاقو به دختر جوان حملهور شديم و او را كشانكشان سوار خودرو كرده و آن محل را ترك كرديم.
وي ادامه داد: پس از طي مسافتي به باغ متروكهاي حوالي روستاي نوبران رسيديم و دختر جوان را با تهديد به مرگ به داخل باغ انتقال داديم. دو نفر از دوستانمان كه از ساعتها پيش در آن محل حضور داشتند، به ما ملحق شدند و 4 نفري دختر جوان را مورد آزار و اذيت قرار داديم.
سرهنگ رفيعي، معاون اجتماعي فرماندهي انتظامي استان مركزي در اين ارتباط گفت: با اعتراف سركرده باند، 3 همدست وي هم در بازجويي به جرم خود اعتراف كردند.
متهمان با قرار قانوني روانه زندان شدند. تحقيقات تكميلي براي افشاي ديگر جرايم آنها ادامه دارد.
----------------------------------------
عقدي که در آسمان بسته نشد
تازه از دانشگاه فارغ التحصيل شده ام و خودم را آماده مي کردم به سربازي بروم که خانواده ام گفتند اگر متاهل بشوم خدمت سربازي را در شهر خودمان سپري خواهم کرد. آن ها با عجله آستين بالا زدند و براي خواستگاري از دخترعمويم به خانه آن ها که در يکي از شهرهاي نزديک مشهد است رفتند. داماد جوان در دايره اجتماعي کلانتري شهيد نواب صفوي مشهد افزود: من و دخترعمويم هيچ شناختي از همديگر نداشتيم و از پدرم خواستم در مورد همسر آينده ام کمي تحقيق کند.
اما او ناراحت شد و با عصبانيت جواب داد: آدم براي ازدواج با دختري که هفت پشت غريبه است به تحقيقات مي رود و اين را بدان که عقد دخترعمو و پسرعمو را در آسمان ها بسته اند، پس دهانت را ببند و درباره دختر برادرم حرف اضافي نزن.
عباس ادامه داد: به اين ترتيب بود که مراسم خواستگاري و عقدکنان در کمتر از ۴۸ ساعت برگزار شد و من نامزدم را به مشهد آوردم تا با اخلاق و رفتار هم بيشتر آشنا شويم، اما از همان لحظه اول متوجه حرکات و رفتار مشکوک او شدم؛ چون هر موقع زنگ گوشي تلفن همراهش به صدا در مي آمد دستپاچه مي شد و به داخل اتاق مي رفت و انگار موضوعي را از من پنهان مي کرد.با شک و ترديد موضوع را به مادرم اطلاع دادم، اما او خيلي بي تفاوت در جوابم گفت: تو مثل اين که نمي فهمي يک دختر جوان را از خانواده اش جدا کرده اي و همسرت دلش براي خواهر يا پدر و مادرش تنگ شده است.
مادرم تاکيد کرد: نگران نباش در طايفه ما دختر بي حجب و حيا وجود ندارد و ...!حدود يک ماه از عقدکنان ما گذشت و نيره روز به روز سردتر مي شد تا اين که هفته قبل براي ديدن خانواده اش به شهرستان رفته بوديم و من در خانه مشغول استراحت بودم که نامزدم با عجله آماده شد و از خانه بيرون رفت.
آرام و بي صدا برخاستم و تعقيبش کردم و متاسفانه با چشمان خودم ديدم همسرم در فضاي سبزي که نزديک خانه شان است با پسري غريبه صحبت مي کند.
آ ن ها حتي با هم سوار موتورسيکلت شدند و رفتند. با ديدن اين صحنه قلبم داشت از کار مي افتاد و وقتي از همسايه هايشان تحقيقات کردم فهميدم پليس چند ماه قبل دخترعمويم را با پسري جوان به اتهام رابطه نامشروع دستگير کرده است و خانواده عمويم از اين ماجرا چيزي به ما نگفته اند.من آن روز بدون اين که چيزي بگويم ساکم را برداشتم و با چشماني گريان به مشهد برگشتم. امروز هم به اين جا آمده ام تا راهنمايي ام کنيد، مي خواهم اين عروس زشت را طلاق بدهم. اما اي کاش کمي تحقيقات کرده بوديم، احساساتم را در راه خدمت سربازي قرباني نمي کردم.منبع:خراسان
-------------------------------------