سرنوشت دختراني كه بعد از فرار دوباره به خانه برميگردند اگر قتل نباشد، باز هم سياه خواهد بود. برخوردهاي توهينآميز اطرافيان براي اين نوجوانان شدت ميگيرد و آنان را در مخمصهاي شديدتر ...

دستگيرش كه كردند تمام بدنش ميلرزيد، از گرسنگي بود، خستگي، بيخوابي يا ترس و شايد همه اينها. 3 روز پيش از خانه زده بود بيرون، بدون پول و بـدون پـشـتـوانه و سرپناه. 17 سال بيشتر نداشت. ميگفت اسمش مرضيه است اما دروغ ميگفت. از خانه فرار كرده بود، از رفتارهاي مادر، از تحقيرهاي پـدر و از سـختگيريهاي برادر فرار كرده بود تا خوشبخت باشد اما آوارگي و دربهدري تنها حاصل كارش بود. دختران فراري معضلي قديمي است كه از سالها قبل توجه آسيبشناسان اجتماعي را جلب كرده و واكنشهاي مسوولان را در پي داشته است. بنابه آماري كه مصطفي اقليما رئيس انجمن علمي مددكاري اجتماعي ايران ارائه داده است سالانه 300 تا 400 دختر فراري و خياباني توسط نيروي انتظامي دستگير ميشوند.
اين دختران براي فرار از خانه انگيزههاي مختلفي دارند كه تحقيق روي 50 نفر از آنان بخشي از اين دلايل را تقسيمبندي كرده است.
اين بررسي نشان ميدهد 80 درصد دختران فراري سابقه تنبيه شدن دارند كه حدود 70 درصد اين تنبيهها به صورت خشونت فيزيكي و بيرون كردن از خانه بوده است. ضمن اين كه در 57 درصد موارد پدران، 14 درصد مادران و 26 درصد برادران بزرگتر نقش تـنـبـيـهكـنـنـده را ايـفـا مـيكـنـنـد. 67 درصـد دختران مصاحبهشونده در اين تحقيق خاطرنشان كردهاند از خانوادههايشان ميترسند.
نـتـايـج اين بررسي گوياي آن است كه شرايط نابسامان خانوادگي در فرار دختران از خانه نقش بسزايي دارد و اغلب اين نوجوانان در تشنجهاي خانوادگي زندگي ميكردند. نكتهاي كه به اين فرضيه مهر تاييد ميزند آن است كه 59 درصد والدين اين دختران طلاق گرفته، 26 درصد پدرانشان و 9 درصد مادرانشان فوت شده بودند. علاوه بر اين 59 درصد از والدين دختران فراري بين 5 تا 10 سال با هم اختلاف داشتند و در خانواده 38 درصد آنها معضل اعتياد به چشم ميخورد. بنابراين خانوادهها را بايد زمينهساز اصـلـي فـرار فـرزنـدان دانـسـت و بـه هـمـيـن سـبب كارشناسان بر لزوم ارائه آموزشهاي لازم به والدين در خصوص نحوه برخورد با نوجوانان تاكيد دارند. كاظم بيرجندي، آسيبشناس اجتماعي، عقيده دارد دختران فراري در مجموع در يك نكته مشترك هستند؛ همگي تصور ميكنند در خانه به آنها ظلم شده است حال اين احساس ميتواند در واقعيت ريشه داشته يا اين كه كاذب باشد.
او ميگويد: «در برخي خردهفرهنگها فرزند دختر را محترم نميدانند و با نگاهي منفي به آنها نگاه ميكنند. اين تفكر سبب ميشود بدرفتاري نسبت به دخـتـــران شـكــل بـگـيــرد و تـبـعـيــض و رفـتــارهــاي خشونتآميز به وجود بيايد، حال اين خشونت گاه به صورت فيزيكي نمود پيدا كند و گاه به صورت رواني. به عنوان مثال توهين كردن به دختران، سردي روابط عاطفي، منع كردن آنها از ادامه تحصيل، ازدواج اجباري و ... از جمله عواملي است كه باعث ميشود دختران نوجوان تصميم به فرار بگيرند.»
دلايل و عواملي كه اين آسيبشناس اجتماعي از آنها ياد ميكند مورد تاييد نادر ميرزايي، روانشناس نيز قــرار مــيگـيــرد و او تـوضـيـح مـيدهـد: نـوجـوانـي حساسترين دوره زندگي انسان است. قرار گرفتن در سن بلوغ جسمي، عاطفي و فكري، براي فرد تبعاتي را به همراه دارد كه از جمله آن ميتوان به تفكر درباره زندگي، شرايط موجود و مقايسه وضعيت خانواده خود با اطرافيان ياد كرد. در چنين سني رفتارهاي هيجاني و پرخطر بيشتر ديده ميشود و آستانه تحمل پايين ميآيد و تحريكپذيري بالا ميرود. بنابراين نوجوان ديگر رفتاري را كه در كودكي تحمل كرده است، نميپذيرد و در برابر آن طغيان ميكند. در برخي خانوادهها اين سركشي به رفتارهاي پرخاشگرانه ميانجامد و در خانوادههايي كه بستهتر است چون نوجوان مجالي براي بيان نظرات و اعلام مخالفت ندارد دنبال راه ديگري ميگردد و به اين نتيجه ميرسد كه فرار براي او بهترين گزينه است.
وي ادامه ميدهد: دختران فراري همگي به اميد رسيدن به زندگي بهتر چنين كاري را انجام ميدهند و اين نشان ميدهد آنها از خطرات رفتار و تصميم خود مطلع نيستند و نوعي جاذبه كاذب از محيط بيرون در ذهنشان ايجاد شده است كه اين جاذبه معمولا از طرف گروه همسالان ترويج ميشود. در شرايطي كه نـوجـوان بـا خـانـواده خـود از نـظـر عـاطـفـي رابـطه مـسـتـحـكـمـي نـدارد طـبـيـعـتا حرفهاي دوستان و همسالان خود را بهتر ميپذيرد و تحتتاثير قرار ميگيرد.
ردي از اظهارات و توضيحهاي اين دو كارشناس را ميتوان در لابهلاي جملات دختران فراري پيدا كرد. سميه دختر 18 سالهاي است كه به جرم فرار از خانه دستگير شده، او ميگويد: پدرم رفتار بدي با من داشت؛ اجازه نميداد با دوستانم حرف بزنم و از خانه بيرون بروم. در خانهمان هيچ حقي نداشتم ،اگر هم اعتراض ميكردم كتك ميخوردم. آنقدر از شرايطم ناراضي و ناراحت بودم كه فكر ميكردم مرگ برايم بهتر است. در اين اوضاع وقتي يك روز براي خريد به بقالي سر كوچهمان رفتم با پسري آشنا و بلافاصله به او علاقهمند شدم. احساس ميكردم جواد تنها اميد زندگي من است. زياد نميتوانستيم همديگر را ببينيم اما همان ملاقاتهاي هرازگاهي و چند دقيقهاي برايم شيرين بود. در اين شرايط فهميدم پدرم ميخواهد به زور مرا شوهر بدهد. ديگر راهي برايم باقي نمانده بود. براي همين وقتي جواد پيشنهاد فرار داد قبول كردم اما بعد از آن جواد زير قولها و حرفهايش زد و من آواره و سرگردان شدم.
ازدواج اجباري يكي از دلايل مهم فرار از خانه است و دختران پيش از آنكه پاي سفره بنشينند و به زندگي مشترك ناخواسته تن بدهند ميگريزند و تعدادي ديگر پس از ازدواج. حبيبه زن جواني است كه از خانه شوهر خود گريخت. او كه چندي پيش جسدش را در يكي از شهرهاي اطراف شيراز پيدا كردند، يكي از قربانيان ازدواج اجباري بود. آن طور كه در پرونده اين زن آمده است او در 14 سالگي با اجبار خانواده و به خاطر وجود يك سفته با يكي از اقوام خودش ازدواج كرد و در 7 سال زندگي مشترك سختيهاي زيادي كشيد تا اينكه از خانه فرار كرد. او مدتي بعد با شكايت شوهرش بازداشت شد و در اعـتـرافـاتش گفت: شوهرم با من بسيار بدرفتاري ميكرد، توهين و تحقيرهاي روزانه فقط بخشي از عذابي بود كه بايد تحمل ميكردم. من اصلا دوست نداشتم ازدواج كنم، ميخواستم درس بخوانم اما پدرم اجازه نداد. در خانواده ما رسم بر اين است كه وقتي دختري به دنيا ميآيد از همان اول او را براي يكي از اقوام در نظر ميگيرند و كسي حق مخالفت ندارد. بعد از ازدواج وقتي با آن شرايط سخت مواجه شدم چارهاي جز تحمل نداشتم چون طلاق از نگاه والدين من گناهي نابخشودني است، اما پس از 7 سال ديگر طاقتم تمام شد و تصميم گرفتم فرار كنم.
حبيبه بعد از دستگيري با رضايت شوهرش آزاد شد و به قتل رسيد. سرنوشت اين زن مشابه آن چيزي است كه براي برخي دختران فراري رخ ميدهد. حميد ـ ج كه چندي قبل به جرم قتل دخترش بازداشت شده است، ميگويد: دخترم دو بار از خانه فرار كرده و باعث آبروريزي شده بود. حيثيت خانوادگيام به خطر افتاده و انگشتنماي فاميل شده بودم. ديگر نميتوانستم اين خفت را تحمل كنم براي همين او را كشتم.
سرنوشت دختراني كه بعد از فرار دوباره به خانه برميگردند اگر قتل نباشد، باز هم سياه خواهد بود. برخوردهاي توهينآميز اطرافيان براي اين نوجوانان شدت ميگيرد و آنان را در مخمصهاي شديدتر از آنچه كه قبلا اسيرش بودند گرفتار ميكند. به همين دليل است كه برخي دختران همچون هماني كه به دست پدرش كشته شد چندين سابقه فرار دارند. ميرزايي مـــيگـــويـــد: قــبــل از ايــن كــه دخـتــران فــراري بــه خانوادههايشان بازگردانده شوند بايد والدين و اعضاي خــانــواده تـحـت آمـوزش قـرار بـگـيـرنـد. بـرگـزاري جلسههاي مشاوره كاملا ضروري است، ضمن اين كه خود اين دختران نيز بايد از نظر روحي و رواني درمان شوند. طبيعي است وقتي علل يك پديده را از بين نبريم معلول دوباره تكرار خواهد شد. بنابراين بازگرداندن دختران به چنين خانوادههايي يك اشتباه است و قبل از هر كاري بايد شرايط فراهم شود.
زندگي دختران از لحظه فرار دستخوش تحول شده و آنها لحظه به لحظه به تباهي نزديكتر ميشوند.
برخي كارشناسان بنا به تحقيقات صورت گرفته بر اين عقيده هستند كه دختران در همان 24 ساعت اول مورد سوءاستفاده جنسي قرار ميگيرند. علاوه بر اين اعتياد به موادمخدر، كشيده شدن به باندهاي فساد، بزهكاري، ابتلا به بيماريهاي رواني و جسمي و خودكشي از جمله تبعات ديگر فرار از خانه است.
چندي قبل زني دستگير شد كه دختران فراري را اغفال ميكرد و مورد سوءاستفاده قرار ميداد. او ميگويد: من اين دختران را كه در پاركها سرگردان بودند شناسايي ميكردم و با آنها طرح دوستي ميريختم. اين دختران چون از نظر عاطفي مشكل دارند به محض اين كه كسي به آنان ابراز محبت كند فريب ميخورند من هم از در دلسوزي وارد ميشدم و سپس با اين ادعا كه قصد دارم به آنها كمك كنم آنان را به خانه خودم ميبردم و از اين دختران براي كارهاي خلاف استفاده ميكردم.
بيشك فرار از خانه تحت هر شرايطي عملي غيرمنطقي و يك آسيب بزرگ است كه بايد از آن پيشگيري كرد. تمامي يافتهها درباره اين معضل اجـتماعي حاكي از آن است كه جلوگيري از گريختن دختران را بايد از خانوادهها شروع كرد و در وهله نخست اصلاح نگرش برخي افراد به فرزندان دختر بايد مد نظر قرار بگيرد. ناصر قـاسـمزاد، روانشـنـاس مـيگـويـد: «وقـتـي يك خردهباور فرهنگي مثل نامبارك بودن دختر شكل بگيرد تغيير دادن آن بسيار سخت و دشوار است و نميتوان در كوتاهمدت اين نگرش را تغيير داد، بـلـكـه بـايد كارهاي فرهنگي گستردهاي انجام بگيرد.»
كـارشـنـاسـان راهـكـارهـاي مـتعددي را براي پيشگيري از اين معضل پيشنهاد ميكنند. بيرجندي ميگويد: «فقر مادر همه فسادهاست و منظور از فقر فقط جنبه اقتصادي آن نيست، بنابراين براي اين كه آمار دختران فراري كاهش يابد بايد به وضعيت معيشتي مردم توجه بيشتري شود. اين پديده در خانوادههاي پرجمعيتي كه از نظر مالي تـوانـايـي كـمي دارند بيشتر ديده ميشود. اگر خانواده از نظر مالي با كمبود مواجه نباشد و بتواند نياز اعضاي خود را تامين كند تا حدي از اين معضل پيشگيري ميشود. در كنار اين كار بايد سطح فرهنگ جامعه را ارتقا داد. مبدا دختران فراري غالبا شهرهاي كوچك و مناطقي است كه ساكنانش بسيار متعصبانه رفتار ميكنند. بايد به اين خانوادهها فهماند محدود كردن بيش از حد دخـتــران، مـنــع كـردن آنـهـا از تـحـصـيـل، وادار كردنشان به ادامه تحصيل و اقداماتي از اين دست سعادت به همراه ندارد. از سويي مقصد دختران فراري معمولا شهرهاي بزرگ به ويژه تهران است و اين به خاطر جاذبه كاذب كلانشهرهاست كه رسانهها نيز به آن دامن ميزنند. نوجوانان بايد آمـوزش بـبـيـنـنـد، فرار به شهر بزرگ به معني خوشبختي نيست و خطرات زيادي در كمين آنهاست.
پررنگ كردن مذهب عامل پيشگيرانه ديگري است كه همه كارشناسان بر آن اصرار دارند اما هنوز برنامههاي مدون و موثري براي رفع عوامل آسـيـبزا وجود ندارد و عليرغم عزم جدي مسوولان به نظر ميرسد در عمل با كاستيهايي روبهرو هستيم.تهيه كننده: عليرضا رحيمينژاد