از دســت دادن شـانـس بـازي در جـام جـهـانـي براي هر بازيكني جز افسوس و حسرت چيزي بـاقـي نـمـيگـذارد، امـا ايـن حـسـرت زماني بيشتر مـيشـود كه آن بازيكنها زمان خداحافظيشان رسيده باشد...

اول: اين نوشته در ساعت 45 دقيقه بامداد روز پـنجشنبه 28 خرداد ماه 1388 آغاز شد. زماني كه داور ســوريــهاي بــازي عـربـسـتـان سـعـودي و كـره شمالي سوت پايان مسابقه را به صدا درآورد.
زمـانـي كـه تـمـام آرزوهـاي 4 ساله فوتبال ايران دود شد. زماني كه بيشتر مردم ايران خواب بودند درســت چـنــد ســاعـت پـس از آنكـه سـيـد مـهـدي رحـمـتي تسليم مهاجم مشهور كره اي شد. دقيقه 80 بـازي ايـران و كـره جـنوبي بودكه ياران افشين قـطـبـي بـرد را با تساوي عوض كردند تا راه براي صعود همسايه شمالي اين تيم هموار شود. درست زماني كه بازيكنان سرخ پوش كره شمالي بعد از 49 ســال در ورزشـگــاه ريــاض عــربـسـتــان جـشــن راهـيـابـي بـه جام جهاني را برپا كردند. اين نوشته زماني آغاز شد كه آرزوهاي فوتبال ايران تمام شد! حالا تابستان سال ديگر ما فقط تماشاگر اولين جام جـهـانـي فـوتبال در قاره آفريقا هستيم، بي حضور تـيـم مـلـي فـوتـبـالـمـان. در سـالـي كـه فـيـفـا بيشترين سهميه را در طول تاريخ جام جهاني براي قاره آسيا در نـظـر گـرفته بود. در سالي كه وقتي قرعهكشي بـازيهـا انـجـام شـد همه كارشناسان و مسوولان؛ تـيــم مـلــي فــوتـبــال ايــران را در آفــريـقــاي جـنـوبـي مـيديـدنـد. چـه كسي باور ميكرد، تيم ملي ايران بين 5 تيم گروهش، با آن همه غرور چهارم شود. بـدتـر آنكـه بـيـن تـمـام 10 تـيـم آسيايي نتواند حتي پـنـجـم شـود. حالا رئيس خنده روي فوتبال ايران مـيتـوانـد خـودش را پـشت حرفها و رفتار آرام افـشـيــن قـطـبــي پـنـهــان كـنـد. حـالا مـيتـوانـد تـمـام اشـتـبـاهـات گذشتهاش را پشت فرصتهاي هدر رفته بازيكنان در طول مسابقات پنهان كند. نترسد؛ كـه ايـن فـوتـبـال آنـقـدر جـا دارد براي پنهان شدن. حالا ميتواند پايش را فراتر بگذارد، شجاعت به خـــرج بـــدهـــد، بــگـــويـــد كـــه او در فــوتـبــال ايــران نميتوانسته حتي ليواني را جابهجا كند، چه برسد بـه ايـن كـه تـصـمـيـمي براي فوتبال كشور بگيرد. حالا همه منتقدان فوتبال ميتوانند افشين قطبي را سيبل كنند، علي كريمي را سيبل كنند.
مـتـهـم رديـف اول را عـلـي دايـي بـدانـنـد. تـمـام حـــاشــيــههــاي دور و بــر تـيــم را بــه پــاي مـحـمــد مايليكهن بنويسند.
حـالا 4 سـال وقـت هست براي رفع تقصير و اعـلام مقصر. حالا هيچكس مقصر نيست كه ما فـقـط شـانس نداشتهايم! ما كه عادت كردهايم به فراموشي، اين را هم فراموش ميكنيم. وقتي علي دايي شد مربي تيم ملي فوتبال ايران، وقتي ما در اولـيـن بـازيـمان عربستان را در كشورش متوقف كرديم، وقتي ما كره شمالي را در تهران شكست داديم، وقتي مديران ورزشي داشتند موفقيت تيم مـلــي را بــه نـام خـود سـنـد مـيزدنـد. كـسـي فـكـر نميكرد روز 27 خرداد روز سياهي براي فوتبال ايران باشد. اين نوشته در ساعت يك بامداد روز پنجشنبه 28 خردادماه 1388 تمام شد.
با همه اين حرفها جشن فوتبال جهان، سال ديگر در كشور نلسون ماندلا در آفريقاي جنوبي بـرگـزار خـواهـد شـد. جايي كه ما از تلويزيون به تماشاي اين جشن خواهيم نشست.
شانسي كه از دست رفت
از دســت دادن شـانـس بـازي در جـام جـهـانـي براي هر بازيكني جز افسوس و حسرت چيزي بـاقـي نـمـيگـذارد، امـا ايـن حـسـرت زماني بيشتر مـيشـود كه آن بازيكنها زمان خداحافظيشان رسيده باشد و عملا شانسي براي حضور در جام جهاني ديگري را نداشته باشند.
مهدي مهدويكيا: اگر ايران به جام جهاني راه پيدا ميكرد حالا مهدي مهدويكيا با حضور در 3 دوره جام جهاني ميتوانست ركوردي را براي خودش در ايران ثبت كند كه براي دست يافتن به آن حــداقــل بـايـد بـازيـكـنـي 12 سـال در تـيـم مـلـي كـشــــورش بــــازي مـــيكـــرد. اتــفـــاقـــي كـــه بـــراي مـهـدويكـيا نيفتاد تا پايان دوران بازي او در تيم ملي ( و شايد باشگاهي ) تلختر از آن باشد كه فكر مـيكـرد. مـهـدوي كـيـا جوانترين بازيكن ايراني اسـت كـه تـوانـسـتـه در جـام جـهـانـي گـل بزند. او خـاطرات خوبي از حضور در جام جهاني دارد. سـال 98 در فرانسه وقتي او توانست دومين گل ايـران را بـه آمـريـكـا بـزنـد، شـبـانـه خـيـلي از اهالي فوتبال به كوچه و خيابانها ريختند تا در جشن شـكست آمريكا در فوتبال را با همديگر شريك باشند. مهدويكيا بعد از تجربه آن جام در ليگ آلـمـان هـم خـوش درخشيد تا پايان دهه 90 بـراي او بـهـترين سال بازي باشد. درست بــرعـكــس پـايـان دهـه اول سـال 2000 كـه براي او بدترين بود.
عـلــــي كــــريــمــــي: مــــارادونـــاي آســيـــا، جـادوگـر فـوتبال ايران، دوران اوج بازي اش همزمان شد با راه نيافتن ايران به جام جهاني 2002. او اما صبر كرد تا طعم حضور در جام جهاني را در سال 2006 بچشد. بدترين حضور كريمي در ميادين فوتبال در آن جام رقم خورد و مشكلات او با علي دايي در همان زمان آشكار شد. با انتخاب علي دايي به عنوان مربي ايران، حضور كريميدر تـيـم مـلـي و جـام جـهاني ناممكن شد. وقتي اندك اميد بازگشت جادوگر به تيم ملي هم با خداحافظي عجيب او از تيم ملي از بين رفت. اما تمام معادلات بـه هـم خـورد. عـلـي دايي كنار رفت. افشين قطبي آمــد. كــريـمــيدر بــاشـگــاهـش خـوش درخـشـيـد و دوبـاره شـد هـمـان شـمـاره 8 مـعـروف تـيم ملي. اما قطعا با حذف تيم ملي از راهيابي به جام جهاني او هـم بـايـد كـفـشهـايـش را در بـيـاورد و قيد حضور دوباره در جام جهاني را بزند.
اين ستون ميتوانست با نامهاي بيشتري ادامه پـيـدا كـنـد مـثـلا وحيدهاشميان؛ مهاجم مودب و سـاكـت تـيـم مـلـي ايـران كـه سـابـقـه بازي در جام جـهــانــي دوره قـبــل را داشـتــه و حــالا امـيـدي بـه حـضـور دوبـاره در ايـن تـورنـمـنت ندارد. حسين كعبي كه شايد خبرسازترين بازيكن ايران در جام جـهــانــي لـقــب گــرفــت، نــه بـه خـاطـر بـازيهـاي درخـشــانـش كـه بـه دلـيـل خـطـاي خـشـنـش روي لـوئـيـس فـيـگـوي پرتغالي در جام گذشته. محمد نـصـرتـي كـه بـا اعـتـمـاد افـشين قطبي توانسته بود دوباره به تيم ملي بر گردد.
پژمان نوري كه ميتوانست اولين حضورش را در جام جهاني، پاياني كند براي فوتبالش در عرصه مـلـي و حـتـي شـايـد سـيد مهدي رحمتي كه بدون شـك ناكام اصلي حذف تيم ملي ايران اوست كه درخشش بازي او بود كه ايران تا لحظات آخر هم اميد به صعود داشت.
رئيس ركوردداررئيس فدراسيون فوتبال ايران كه سابق بر اين رياست كميته ملي المپيك را عهده دار بود و پيشتر از آن قهرمان دوو ميداني 400 متر ايران بود، نتوانست در دوران مديريتش راهيابي ايران به جام جهاني را به نام خودش ثبت كند. كـفـاشـيـان خـودش در هـمـان بـرنـامـه 90 مـعـروف فـرورديـن 88 بـا صراحت اعلام كرد كه روي حرفهايش نميشود حساب كرد؛ چرا كه اگر فقط يك هفته گفتگوهاي او را با خبرگزاريهاي مختلف ميخوانديد دچار سردرگميميشديد. تناقضهاي آشكار در حرفهاي او حتي به فاصله كمتر از يك روز ميتواند او را به ركورددار بودن در دوران رياست فدراسيونهاي ورزشي تبديل كند.
او در برابر هر اتفاق خوشايند و ناخوشايندي ميخنديد. شايد اغراق نباشد كه بگوييم هيچ خبرنگاري تا به حال اخم كفاشيان را نديده است. بدترين وضعيت؛ شكست تيم ملي ايران از عربستان و بركناري دايي از تيم ملي بود؛ اما او حتي اولين پرسش فردوسيپور را با خندهرويي پاسخ گفت. شايد هنوز هم كفاشيان اميدوار بود؛ اما هر چـه پـيـش رفـت تصميمهاي او (و شايد تصميمهاي نگرفته او) بدتر شد. اعلام نام محمد مايليكهن به عنوان سرمربي تيم ملي فوتبال ايران حاشيههاي تيم ملي را از زمان اخراج دايي دوبرابر كرد. جنگ قلميمايليكهن با امير قلعهنويي در آن زمان حتي به درگيري فيزيكي اين دو هم كشيده شد و كفاشيان را ناچار كرد براي شأن تيم ملي هم كه شده مايليكهن را بركنار كند. اتفاقي كه باعث شد دوباره ركوردي براي فوتبال ايران ثبت كند؛ يك مربي به مدت 15 روز بدون انجام دادن هيچ بازي رسمي و نيمه رسمياز مربيگري كنار گذاشته شد.
انـتـخاب بعدي افشين قطبي بود. فردي كه توانسته بود در ايران به واسطه انديشههاي تكنيكياش و همچنين نوع ادبيات و نحوه برخورد خوبش با رسانهها به محبوبيت برسد. همچنين انتخاب قطبي در آن زمان وقتي هوشمندانهتر نشان ميداد كه ميفهميديم او به دليل حضور 3 سالهاش در تيم ملي كره جنوبي، شناخت خوبي از اين تيم دارد و ما 2 بازي از 3 بازي باقي مانده مان با كره شمالي و كره جنوبي بود. بازيهايي كه هر دو را مساوي كرديم تا افشين قطبي هم روياي مربيگري در جام جهاني را از دست رفته بداند.
تمام مربيان تيم مليوقـتي بعد از مدتها كشمكش براي انتخاب مربي تيم ملي فوتبال ايران نام علي دايي به عنوان سرمربي تيم ملي اعلام شد بيشتر اهالي فوتبال به صعود اين تيم به جام جهاني خوشبين بودند. دايي بعد از خداحافظي بيسر و صدايش از بازي در تيم ملي در تيم سايپا بازي كرد. همان اول فصل در سايپا وقتي ورنر لورانت مربي آلماني اين تيم شبانه ايران را به مقصد تركيه ترك كرد، علي دايي به عنوان بازيكن - مربي سايپا انتخاب شد تا بتواند در كنار بازياش تجربه مربيگري هم پيدا كند. اولين مربيگري او در تيم سايپا شگفتانگيز بود. سايپا توانست با هدايت او به قهرماني ليگ برتر ايران برسد و راهي جام باشگاههاي آسيا شود. اولين حضور اين تيم در آسيا همراه شده بود با انتخاب دايي به عنوان سرمربي تيم ملي، همين دليلي شد تا دايي قيد تيم سايپا را بزند و همراه تيم ملي در مسابقات مقدماتي جامجهاني شركت كند. نتايج اوليه او در اين تيم هم بد نبود اما بيشتر منتقدين به نحوه بازي تيم ملي ايران اشاره داشتند و روشي نميدانستند كه بتوان با آن موفق بود. اما ورزشگاه آزادي كه قرار بود در فروردين مكاني باشد كه جشن زودهنگام تيم ملي به جامجهاني در آن رقم بخورد تبديل شد به آخرين باري كه دايي روي نيمكت تيم ملي نشست. دوباره سناريوي انتخاب مربي آغاز شد. دوباره نامهاي مختلف زيادي از زبان مسولان و رسانهها مطرح شد و اتفاقا دوباره اهالي فوتبال با اعلام نام مربي تيم ملي شوكه شدند. «محمد مايليكهن» نام مربي انتخابي تيم ملي بود. هر جايي را كه علي دايي در فوتبال ترك ميكرد به جايش محمد مايليكهن مينشست. او هم مثل دايي سرمربي سايپا بـود و تـوانـسـتـه بـود در مـدت كـوتـاه حضورش در اين تيم، سايپا را از بحران بيرون بياورد. اما عمر سرمربيگري مايليكهن به انجام بازيهاي تيم ملي نرسيد. حاشيههاي زياد تيم ملي در آن دوران و جدالي كه او با رسانهها آغاز كرده بود، در نهايت موجب شد مايليكهن استعفا بدهد. اعلام نام جايگزين مايليكهن زياد طولي نكشيد. افشين قطبي با اعتماد به نفس سرمربي تيم ملي شده بود و خبر از قطعي بودن صعود تيم ملي به جامجهاني ميداد. اتفاقي كه هيچگاه نيفتاد تا وضعيت افشين قطبي هم در تيم ملي در هالهاي از ابهام قرار بگيرد.تهيه كننده: ميثم اسماعيلي