قطبي جامجهاني نديده نيست. اتفاقا زياد هم ديده است. اما در چه كسوتي؟ در چه جايگاهي و با چه مسووليتي؟ آيا صرف بردن كافي است؟ اگر چه حضور او در كادرفني چند تيم ملي...

در حاليكه افشين قطبي اولين ليست خود را منتشر كرده است و افكار عمومي به مزه مزه كردن سليقه او نشسته است سوال بزرگ در خصوص واجدالشرايط بودن خود او هنوز ذهن بسياري را مشغول كرده است. «آينده» را هم تنگ همين پرسش بزنيد. قطبي قول نشستن روي نيمكت تيم ملي در جامجهاني را گرفته به اين شرط كه تيم را به دندان گرفته و تا آفريقاي جنوبي ببرد. اين شايد كمترين دستمزد عملي كردن اين رويا باشد اما ما و او سابقه بهم زدن يك رابطه معقول در عين خوشبختي را در اذهان خود داريم.
به ياد بياوريد برانكو ايوانكوويچ را كه وقتي تيم را با حداقل دردسر به جامجهاني برد ناگهان براي ما كوچك شد. تيمي كه در كنار بزرگان دنيا قرار گرفته است روي نيمكتش نامي بزرگ را طلب ميكند تا در ميان استاد بزرگها، شطرنج را راحت نبازد. خواسته ما خواسته معقولي بود؟ حالا افشين قطبي باري را كه علي دايي روي زمين گذاشت برداشته و به پيش ميرود. اما او همان مرد ايدهآل آرزوهاي ما در جامجهاني است؟ اگر چه براي به بحث نشستن در خصوص اين نكته كمي زود شروع كردهايم اما چه بهتر كه همين امروز سنگها را با خود وابكنيم.
قطبي جامجهاني نديده نيست. اتفاقا زياد هم ديده است. اما در چه كسوتي؟ در چه جايگاهي و با چه مسووليتي؟ آيا صرف بردن كافي است؟ اگر چه حضور او در كادرفني چند تيم ملي كه جامجهاني را لمس كردند قطبي را از خيل بسياري از مربيان هموطنش جلو مياندازد و كاچي به از هيچي است اما چند درصد از كارنامه تيمهايي كه او در آن نقش آفريني كرده را بايد به نام قطبي نوشت؟
در فوتبال ايران كه حسرت آدم شسته و رفته را دارد قطبي اتفاق خوبي است و اگر اين اتفاق با معجزه صعود ايران به جامجهاني كامل شود چه بهتر. نيمكت هم نوش جانش. اما اگر انتخاب ما او است، خط و خطوط و اندازههاي مربي ايدهآل خود را ترسيم كنيم تا بعد از اين اتفاق يكبار ديگر آن سوءتفاهم تاريخي سراغمان نيايد. تكليفمان را با ميزان سنگين نام و اعتبار سرمربي ايران در جامجهاني روشن كنيم.
اينكه چه كسي را خواستهايم و انتخابمان چه بوده است؟ به ياد داشته باشيم كه با علي دايي شروع كرديم با اين قطعيت كه او حتما ميتواند و وقتي در نيمه راه همين كه از ناتوانياش اطمينان حاصل شد از او گذشتيم. سراغ محمد مايليكهن رفتيم با مختصاتي كه از او ميشناختيم و در روزهايي كه ما مشغول مطالعه بيانيههاي آتشين بوديم و به صرافت آوردن مردي بوديم كه حداقل به كلام شأن جايگاه خود را حفظ كند در همسايگي ما كشور جنگ زده عراق بوراميلوتينويچ را به خدمت ميگيرد آن هم نه در زماني كه اميدي براي حضور در جامجهاني پيش رو داشته باشد.
انتخابها را كنار هم بگذاريد و سبك و سنگين كنيد. يك طرف قلعهنويي، دايي، مايليكهن و قطبي در يك پروسه چهار ساله و سمت ديگر قهرماني در جام ملتهاي آسيا با والدير ويرا و بعد از بستن با بوراميلوتينويچ متخصص رساندن تيمهاي ملي به جامهاي جهاني. كدام يك را بيشتر ميپسنديد؟ ما اينجا در ششوبش انتخاب از اين شاخه به آن شاخه ميپريم و در استدلالهايمان براي قبول يا رد مربيان به آيين گويش ايشان نمره ميدهيم. به رخت و لباس، به صداقت در گفتار و يا تصنعي بودن آداب معاشرتشان.
چگونه در عراق به اين نتيجه ميرسند كه استخدام بوراميلوتينويچ ميتواند تضمينكننده موفقيت در هشت سال آينده باشد و انتخابها اينچنين كاربردي است اما اينجا «نه».
قطبي سقف جامعه ايدهآليستي فوتبال ايران شده است. اما چرا و چگونه؟ شايد او براي گذشتن از گردنه سخت امروز گزينه قابل اتكايي باشد و بتواند اين بيمار بر زمين مانده را شفا بخشد اما اين فرار از واقعيت خواهد بود اگر بر نياز اين بيمار بر يك پزشك حاذق و متخصص چشم بپوشيم. نويسنده:رضا خدادادي-روزنامه ورزشي گل
كه با وجود فعاليتهاي مخرب برخي نشريات بعيد ميدانم محقق گردد...
از ماست كه بر ماست...