اصلا فكرش را نميكردم كه جايزه بگيرم. در بخش بينالملل اصلا نامزد اعلام نميكردند. خانم ميلاني صبح روز اختتاميه تماس گرفتند و گفتند بيا تالار وحدت. مراسم آن روز 45 دقيقه دير شروع شد. در سالن حوصلهام سر رفته بود. وقتي جوايز بخش معناگرا را ميخواندند، من هيجان خاصي نداشتم. چون اصلا فكرش را نميكردم كه برنده شوم. وقتي بالاي سن رفتم، خانم ميلاني خيلي خوشحال شدند. اولين كسي بودند كه به من تبريك گفتند و مرا بوسيدند.
خودت فكر ميكردي بازيگر ديگري اين جايزه را بگيرد؟
بله. فيلمهاي زادبوم، هر شب تنهايي و وقتي همه خوابيم در بخشهاي معناگرا و بينالملل و سينماي آسيا حضور داشتند. من خيلي خجالت كشيدم وقتي ديدم خانم مژده شمسايي، رويا تيموريان و ليلا حاتمي جزو بازيگران اين فيلمها بوده اند و حالا مني كه تازه كارم و بيست سال هم ندارم بايد بروم روي سن. واقعا هم ترسيدم هم خجالت كشيدم. چون در آن مراسم در بخش بازيگري فقط نام يك بازيگر ايراني خوانده شد.
لوح تقديرت را كجا گذاشتهاي؟
گذاشتم روي كمد كنار سازم. ميخواهيد متنش را برايتان بخوانم؟
بخوان.
در بيست و هفتمين جشنواره بينالمللي فيلم فجر، هيات داوران بخش مسابقه سينماي معناگرا ديپلم افتخار بهترين بازيگر نقش زن را به فتانه ملك محمدي براي بازي در فيلم سوپراستار محصول ايران اهدا نمود.
من فكر ميكردم متن روي لوح شاعرانه باشد.
نه. شاعرانه نيست. البته من همين جملههاي به قول شما غير شاعرانه را هم خيلي دوست دارم. (ميخندد)
از ماجراي بازيگر شدنت برايمان بگو.
در يك سايت سينمايي ديدم كه خانم ميلاني فراخوان تست بازيگري داده بود. من زماني اين آگهي را ديدم كه خيلي دير شده بود و مهلتش گذشته بود، اما نااميد نشدم. فرم را پر كردم و عكسم را فرستادم. بعد دفتر آقاي نيكبين رفتم و تست دادم.
يادت ميآيد چند تا رقيب داشتي؟
حدود 100 نفر به دفتر خانم ميلاني آمده بودند. ايشان دنبال يك دختر پانزده شانزده ساله ميگشتند. من سنم دو سه سال بيشتر بود اما چون چهره ام كمتر نشان ميداد، انتخاب شدم. يكي ديگر از دلايلش چشمهاي مشكي من بود. خانم ميلاني دنبال يك دختري ميگشت كه مثل شهاب حسيني چشمهاي مشكي داشته باشد و نوازندگي هم بلد باشد كه من هر دوشرط را داشتم.
تست بازيگريات به چه صورت بود؟
من به منزل خانم ميلاني رفتم. يك سكانس از فيلمنامه را به من دادند بازي كنم. آن سكانسي بود كه رها، كوروش را در حالت غيرمتعادل ميبيند. سكانس خيلي سختي بود، اما خانم ميلاني با من سختگيرانه رفتار نكردند.
فكر ميكني چرا اسم فيلم را سوپراستار گذاشته اند؟
البته اولش قرار بود اسم فيلم «سوپراستار؟» باشد. يعني يك علامت سوال هم جلوي سوپراستار داشت. منظورشان اين بود كه آيا واقعا سوپراستار يعني اين؟ يعني يك آدم ميگسار و معتاد به مواد مخدر؟ كوروشي كه در فيلم ميبينيم نميتواند نمونه خوبي براي يك سوپراستار باشد. او به خودش غره شده و چشمش را به روي واقعيتها بسته. يك آدمي به نام رها پيدا ميشود و بعضي چيزها را به او يادآوري ميكند.
خودت دوست داري در آينده يك سوپراستار شوي؟
نميدانم. براي من خيلي زود است درباره اين چيزها صحبت كنم. خب سوپراستار شدن به لحاظ مالي خيلي خوب است. چون تهيهكنندهها با سوپراستارها قراردادهاي بالا ميبندند، اما دردسر هم دارد، چون مطبوعات زرد سوپراستارها را زير نظر دارند و مدام برايشان شايعه ميسازند.
خب حالا به نظر تو كه وارد سينما شده اي، سوپراستارها واقعا آدمهاي خودشيفتهاي هستند؟
همه نوعش را داريم. مثل همه حرفهها كه خوب و بد در آن زياد پيدا ميشود.
يعني سوپراستارهايي داريم كه شبيه كوروش فيلم شما باشند؟
از من ميخواهيد مثال بزنم و اسم كسي را بياورم؟ نه. اصلا. ( ميخندد)
از بين فيلمهاي تهمينه ميلاني كدامها را ديده اي؟
همهاش را ديدهام. اما نيمه پنهان را بيشتر از همه دوست دارم.
خانم ميلاني نقش رها را چطور براي تو تعريف كردند؟
گفتند رها دختر باهوشي است كه اعتماد به نفس خوبي دارد. او به زندگي يك سوپراستار وارد ميشود و با شيطنتهايش او را آگاه ميكند و ميخواهد كوروش را از يك منجلاب بيرون بكشد.
ديالوگها را چطور حفظ ميكردي؟
آن قدر تمرين كرده بودم كه ملكه ذهنم شده بود. مساله ام حفظ كردن نبود، اين بود كه آنها را درست ادا كنم.
اسم اين دختر چرا رها بود؟ چون براي رهايي يك نفر ديگر تلاش ميكرد؟
فكر نميكنم اسمش نمادين باشد. البته خانم افسانه بايگان ميگفتند رها بهترين اسمي بود كه ميشد روي اين دختر گذاشت. چون واقعا رها بود و اگر پدر و مادر درست و حسابي داشت، يك شخصيت مهمي ميشد. مثلا يك نويسنده يا يك شاعر خوب.
فيلمبرداري در چه لوكيشنهايي انجام شد؟
يك ساختمان كلنگي در فرمانيه بود كه در آن جا حدود ده تا فضاي مختلف را ساختند. خانه شخصيتهاي مختلف مثل سارا، خبرنگار، منشي صحنه، خود كوروش و مادرش و قسمتهايي از كارخانه و. . .
آقاي نيكبين همسر خانم ميلاني خودشان مهندس رشته معماري هستند. من خيلي از اين رشته سر در نميآورم، اما يك چيزهايي شبيه چوب آورده بودند و با آنها فضاهاي مختلف را ميساختند.
موسيقي را به طور جدي دنبال ميكني؟
ساز تخصصي من ويولن است. يكي دو سالي است كه سنتور هم كار ميكنم. به تازگي در رشته موسيقي قبول شدهام. براي ترم بهمن در دانشكده موسيقي تهران مركز ثبتنام كردم.
رشته دوره دبيرستانت چه بود؟
من از اول موسيقي را دوست داشتم. ميخواستم در هنرستان موسيقي درس بخوانم اما نشد. متاسفانه در كل تهران فقط يك هنرستان موسيقي دخترانه داريم كه متقاضياش هم خيلي زياد است، به همين خاطر در دبيرستان رشته رياضي فيزيك را انتخاب كردم. بعد براي پيشدانشگاهي به هنر تغيير رشته دادم.
موسيقي و هنر را خيلي بيشتر از رياضي دوست داشتم. خدا را شكر كه اين سه سال دبيرستان به خوبي و خوشي تمام شد. اصلا آمادگي نداشتم كه رياضي را ادامه بدهم و در يك رشته فني مهندسي درس بخوانم. سال 86 و 87 براي من خيلي سخت گذشت. تا بيست فروردين سر فيلمبرداري بودم و بعد از آن شروع كردم به خواندن براي كنكور موسيقي. ميترسيدم كلاسهاي مدرسه ايتاليايي را قبول نشوم و بشوم از اين جا مانده و از آن جا رانده. بچههايي كه در رشته رياضي بودند با من فرق داشتند. آنها تعجب ميكردند كه من چطور اين قدر كلاسهاي متفرقه موسيقي ميرفتم، چون خودشان هدفشان اين بود كه درسهايشان را خوب بخوانند و خانم مهندس شوند.
حالا هدف تو كه دوست نداري خانم مهندس بشوي چه بود؟
من دوست دارم هنرمند شوم. هنوز به هدفم نرسيدهام. الان در رشته موسيقي خيلي مبتديام. دوست دارم كارشناسي ارشدم را در رشته آهنگسازي قبول شوم، بعد بروم موسيقي فيلم بسازم؛ يعني سينما و موسيقي را يك جوري با هم تلفيق كنم.
اين طوري هم سينما را تجربه ميكني هم موسيقي. اگر ميشد يك جوري رشته رياضي را هم با اينها تلفيق كني، زحمات سه سالهات در رشته رياضي هم به هدر نميرفت.
من موسيقي را يك بخشي از رياضي ميدانم. به قول آقاي مهرجويي موزيسينها همهشان آدمهاي منظمي هستند، چون در مغزشان يك تيكتاكي دارند. من موزيسين نيستم، اما اينها را ديدهام و شنيدهام. اين تيك تاك باعث ميشود كه تو منظم باشي. منظمترين هنرمندها موزيسينها هستند. قوانين موسيقي خيلي به فرمولهاي رياضي شباهت دارد. موسيقي يعني همه چيز؛ يعني رياضي، نقاشي، زبان، تكنيك، خلاقيت و... .
در دوران مدرسه جزو بچهدرسخوانها بودي؟
من به اجبار به رشته رياضي رفته بودم. خيلي حال و حوصله فرمولهاي خشك رياضي را نداشتم. وقتي سه سال دبيرستان تمام شد، يك نفس راحتي كشيدم، گفتم خدايا راحت شدم. درسهاي رياضي سنگين بود. درسهاي هنر هم سنگين بود. اما فرقش اين بود كه من رشته هنر را از ته دل دوست داشتم. عاشقش بودم.
در دوره دبيرستان هر روز صبح تا شب كلاس داشتم. كلاسهاي مدرسه كه تمام ميشد، ميرفتم كلاس زبان و موسيقي و... .
دوره دبيرستان را يك جوري گذراندم. شاگرد اول نبودم اما اوضاعم خيلي وخيم هم نبود. يك دوستي داشتم كه از دوران بچگي تا پيشدانشگاهي با هم بوديم.
حتما از آنهايي بودهايد كه لاستيك ماشين دبيرهايتان را پنچر ميكردهايد و... .
نه بابا. در اين حد هم نه. خيلي از دبيران ما ماشين نداشتند. چند تا هم پرايد ليزينگ خريده بودند. آدم دلش نميآيد روي همچين ماشيني خط بيندازد و پنچرش كند!
كلاسهاي متفرقهام برايم مهمتر از درسم بود. 10 شب ميرسيدم خانه و اصلا حوصله درس خواندن نداشتم. تازه بايد ساز هم ميزدم. به همين خاطر فردايش استراحت ميكردم و سر كلاس نميرفتم. از درس شيمي متنفر بودم و سر كلاسهايش نميرفتم. اميدوارم اين قسمتش را دبير شيميمان نخواند.
موسيقي را بيشتر از سينما دوست داري؟
خدايا! نميدانم بگويم آره يا نه. ميترسم اين جمله را بگويم يك عده ناراحت بشوند. اما وقتي ميروي در دنياي سينما خيلي توي چشم و زير ذرهبين هستي. كلا من از موسيقي بيشتر لذت ميبرم.
از آنهايي هستي كه هر شب بايد چند قطعه موسيقي گوش كني؟
دقيقا. اگر گوش نكنم خوابم نميبرد. من عاشق موسيقي كلاسيك هستم. كارهاي شوپن و بتهوون را بيشتر از همه دوست دارم. كميتاسك را هم دوست دارم. الان عضو اركستر پارس هستم.
بازيگر شدنت باعث نشد به درسات لطمه بخورد؟
خيلي نه. يك ماه قبل از فيلمبرداري درگير خواندن و تمرين كردن فيلمنامه و فن بيان شدم. تا نهم و دهم عيد هم فيلمبرداري داشتيم. بعد از آن شروع كردم براي كنكور خواندن. در همان روزهايي كه فيلمبرداري داشتيم، براي امتحاناتم به مدرسه ميرفتم اما نميتوانستم مثل بقيه همكلاسيهايم درس بخوانم.
اگر بپرسم از بازي در اين فيلم چه خاطرهاي داري، مطمئنم كه ميگويي همهاش خاطره بود. ميخواهم بهترين خاطرهات را از اولين تجربه سينماييات بگويي.
آره خب واقعا همهاش كه خاطره بود. ولي شيرينترين خاطرهام مربوط به روزي است كه ديدم سر صحنه برايم جشن تولد گرفتهاند. صبحش امتحان داشتم. برنامهريزي خانم ميلاني يك جوري بود كه من به امتحاناتم برسم. 12 روز از دوران فيلمبرداري من امتحان داشتم. همين طور نخوانده ميرفتم سر جلسه امتحان! آن روز از سر جلسه كه برگشتم، ديدم گروه فيلمبرداري برايم جشن تولد گرفتهاند و كيك و كادو خريدهاند. خيلي چسبيد. روزي بود كه ميخواستم سكانس كلانتري را بازي كنم. آن سكانس را با اعتماد به نفس بالايي بازي كردم. من هر سال روز تولد پيش خانوادهام بودم. اما پارسال پيش يك خانواده ديگري بودم و اين هم در نوع خودش خيلي خوب بود.
از بچگي به سينما علاقه داشتي؟
من از بچگي موسيقي را دوست داشتم. همين الان هم موسيقي را بيشتر از سينما دوست دارم. اولش هم كه فرم بازيگري براي فيلم سوپراستار را پر كردم اصلا فكر نميكردم انتخاب شوم، چون هم سنم بيشتر بود و هم اين كه من سابقه بازيگري نداشتم. بيعلاقه هم نبودم. در اين حد كه فيلم سينمايي ببينم. دوست داشتم شانسم را امتحان كنم. فكر ميكنم شانس در خانه من را زد و من هم در را باز كردم.
تجربه همبازي شدن با شهاب حسيني چطور بود؟
آقاي حسيني خيلي صبور و باحوصله بودند. به من خيلي كمك كردند. من اولش خيلي ترسيدم. چون ديدم عوامل فيلم همه حرفهاي هستند. فكر ميكردم اينها حوصله يك آماتور را ندارند. بعد كه وارد كار شدم، ديدم همه مثل يك دوست با من رفتار ميكنند.
اگر بخواهي دو تا بازيگر مورد علاقهات را نام ببري... .
بازيگر خوب خيلي زياد است. نامردي است بخواهم فقط دو تا را انتخاب كنم. از بين مردها استاد عزتالله انتظامي و جمشيد هاشمپور را دوست دارم. از بين جوانها بازي شهاب حسيني را دوست دارم. چون از ته دل انرژي ميگذارد و هر چه توان دارد براي نقش صرف ميكند. باز از بين جوانها بازي مهرداد صديقيان را هم دوست دارم. فكر ميكنم او هم مثل من بعد از خواندن يك آگهي تست بازيگري به دنياي سينما وارد شده است.
بعد از سوپراستار پيشنهاد ديگري هم دريافت كردي؟
چند تا پيشنهاد دارم كه تا قطعي نشود نميتوانم اسمش را بگويم. دوست دارم كارم را در سينما ادامه بدهم. خيلي هم عجلهاي ندارم.
واكنش دوستانت به بازيگر شدن تو چه بود؟
دوستان دوره پيشدانشگاهيام وقتي من سر صحنه بودم، مرتب برايم جزوه ميفرستادند. من نميتوانستم سر كلاسها بروم. دوستانم درسها را با من كار ميكردند. بعد هم كه برنده شدم، همه زنگ زدند و تبريك گفتند. كلا دوستانم و خانوادهام خيلي به من كمك كردند. من براي اين فيلم خيلي استرس و هيجان داشتم.
قبول كنيد جلوي دوربين يك كارگردان مطرح رفتن، مسووليت بزرگي است. بازيگري استرس وحشتناكي داشت. من دست تك تك عوامل فيلم را ميبوسم. خانم ميلاني موقع كنكور خيلي به من روحيه داد. از عوامل فيلم متشكرم كه توانستند يك بازيگر آماتور را تحمل كنند.
خانوادهات با بازيگر شدن تو مخالف نبودند؟
مشكلشان فقط درس من بود. ميگفتند از درس ات عقب ميافتي. من بعد از تمام شدن فيلمبرداري بكوب درس خواندم و خودم را به درسها رساندم و در رشته موسيقي دانشگاه آزاد تهران مركز قبول شدم.
فتانه ملكمحمدي اگر يك ديوار سفيد داشته باشد، رويش چه مينويسد؟
مينويسم به هر چه دوست داري فكر كن. مطمئن باش به آن ميرسي. من معتقدم اگر از ته قلب به چيزي اعتقاد داشته باشي و بخواهي، به آن ميرسي. من مطمئن بودم كه يك روز وارد سينما ميشوم، اما نميدانستم از چه راهي. هر كسي از يك راهي به موفقيت ميرسد. تهيه كننده: احسان رحيم زاده