فرار از خانه، هنوز هم يك داستان واقعي است.
تحقيق در مورد دختران فراري هميشه با مشكل نامشخص بودن سوژه و نبود اطلاعات كافي روبهرو ميشود. در اين فضاي مبهم گاهي اوقات نظريات عجيبي نيز به گوش ميرسد نظير اينكه ...

تحقيق در مورد دختران فراري هميشه با مشكل نامشخص بودن سوژه و نبود اطلاعات كافي روبهرو ميشود. در اين فضاي مبهم گاهي اوقات نظريات عجيبي نيز به گوش ميرسد نظير اينكه « دختران فراري در 24 يا48 ساعت پس از فرار مورد آسيب قرار خواهند گرفت».
اعلام محدوده زماني مشخص براي حادثهاي نسبي نشانگر اين است كه سرنوشتي ثابت و معين در انتظار دختراني خواهد بود كه از خانه ميگريزند، ولي آيا ميتوان با يك سري احتمالات پيشبيني كرد كه پس از فرار چه حوادثي در انتظار آنان است؟
در نمايشگاه مشتركي كه چندسال پيش در مورد آسيبهاي اجتماعي برگزار شده بود، پوسترهاي آموزشي عرضه ميشد كه داستان فرار از خانه و حوادث پس از آن را بر مبناي يك الگوي ثابت نشان ميداد.
در گفتو گو با چند تن از مددكاران اجتماعي مراكز كمكرساني به زنان و دختران آسيب ديده از تجربيات آنان در مورد حوادث تكراري كه از زبان مددجويان ميشنوند سؤال كرديم. نتايج به دست آمده آنقدر شباهت داشتند كه ميتوان براساس آنها يك داستان مشترك نوشت.
1 - مشكل هميشه از يك خانواده نابسامان آغاز ميشود. اعتياد والدين، خشونت و ضرب و شتم، طلاق و زندگي با نامادري يا ناپدري و البته در برخي موارد فقر ميتواند باعث ناآرامي كانون يك خانواده شود.
حسيني كارشناس يك مركز مددكاري ميگويد:« فقر به تنهايي نميتواند باعث فرار بچهها شود. خيلي از خانوادههاي فقير زندگي سالمي دارند. در واقع مجموعه عواملي به همراه هم كانون خانواده را متزلزل ميكنند كه يكي از آنها ممكن است فقر باشد.»
دختري كه در اين خانواده زندگي ميكند در سنين كودكي محيط اطراف خود را ميپذيرد ولي با رسيدن به سنين 10سالگي و آگاهي از ديگر روشهاي زندگي به فكر مقابله با محيط نامساعد خود ميافتد.
اولين تنشها در آستانه بلوغ صورت ميگيرد و در 12-13 سالگي بعد از يك دعواي مفصل دختر از خانه بيرون ميآيد. همه جوانان و نوجوانان آينده خود را در شهرهاي بزرگ جستوجو ميكنند و اولين مقصود اين دختر هم نزديكترين شهر بزرگ يا پايتخت است.
بليت گرفتن و سوار اتوبوس شدن مشكل نيست. مشكل از لحظه پياده شدن در پايانه شروع ميشود چون دختردر اين شهر غريبه جايي را براي رفتن نميشناسد و نميداند بعد از رسيدن به پايانه بايد چه كند. سازمان بهزيستي دفاتري را در پايانههاي اصلي شهر ايجاد كرده است تا موارد اين چنيني شناسايي و هدايت شوند.
مددكار بهزيستي دختر را ميبيند و با او صحبت ميكند. مشكل خاصي به جز يك دعواي خانوادگي و فرار بيهدف در ميان نيست. اين نمونهها معمولا به سادگي حل ميشوند. مددكار پرونده مقدماتي را تشكيل داده و با خانواده دختر تماس ميگيرد.
اغلب اوقات در اولين فرار خانوادههاي هرچند متعصب در مدت كمي به دنبال دختر آمده و او را با خود ميبرند. از آنجا كه بهزيستي پرونده اي براي او تشكيل داده است اداره بهزيستي شهرستان محل سكونت تا 6ماه موضوع را دنبال كرده و ارتباط خود را با دختر حفظ ميكند تا از حل مشكلات خانوادگي و عواملي كه باعث فرار او شده است با خبر شود.
قليپور مدير يكي از موسسات حمايتي ميگويد:« نكتهاي كه بايد مورد توجه قرار گيرد اين است كه در بسياري موارد بحران موجود در خانواده حل نميشود مثلا اگر دختري به علت اعتياد و مسئوليت ناشناسي پدرش از خانه فرار كرده باشد در بازگشت بازهم با پدر معتاد و بيكار روبهرو ميشود. علاوه بر اينكه به دليل فرار شرايط سختتري هم براي او ايجاد خواهد شد. بنابراين بعيد نيست كه مدتي بعد دوباره به فكر فرار بيفتد.»
2 - دو سال بعد دختري كه يك بار فرار را تجربه كرده دوباره اين كار را امتحان خواهد كرد. اين بار آمادگي بيشتري دارد و ميداند كه ممكن است گشت نيروي انتظامي يا مأموران شهرداري او را پيدا كنند. به همين دليل با پياده شدن از اتوبوس فورا پايانه را ترك ميكند.
دختر فراري نشانههاي ظاهري واضحي دارد كه براي سودجويان شناخته شده است. اين فرد ميتواند دخترجواني سوار بر خودرو شيك يا دختري با لباسهاي گران قيمت باشد. حتي زنان و مردان مسن هم ممكن است عضو يك باند سوء استفاده از دختران فراري باشند.
3- وجه مشترك تمام اين افراد روشهايي است كه با آن اعتماد سوژه را جلب ميكنند. اغلب كساني كه از خانه ميگريزند آرزوهايي بلند و دست نيافتني دارند و دقيقا از همين راه به دام ميافتند. شايد بعضي از دخترها چند شب را روي نيمكتهاي پاركها به خواب روند ولي بالاخره يكي از كساني كه دوروبر او پرسه ميزند موفق ميشود او را با وعدههاي گوناگون به خانه بكشاند.
عبداللهي مددكار اجتماعي ميگويد:«معمولا اين افراد در ابتدا كسي را به زوز باخود نميبرند آنها هميشه سوژهها را از لحاظ عاطفي وسوسه ميكنند و دختراني كه تازه از خانه فرار كرده اند در دل به خود اميد مي دهند كه يك شب در خانه غريبهاي به سر بردن خطرناك نيست.»
3 - سرنوشت كسي كه از خانه فرار ميكند درست از اينجا تغيير پيدا خواهد كرد. اغلب خانهها يك منزل مسكوني معمولي نيستند و دختر پس از ورود متوجه ميشود كه در ميان جمعي از بزهكاران قرار دارد. راه برگشتي نيست و او در مدت كوتاهي زنداني شده و مورد آزار قرار ميگيرد.
معمولا اعضا باندهايي كه از دختران فراري سوء استفاده ميكنند آنها را به موادمخدر نيز معتاد ميسازند تا وابستگي او به گروه افزايش يابد ضمن اينكه اين مواد خود عاملي براي انجام بيپرواتر اعمال خلاف اخلاق خواهد بود. اعتياد از ترياك آغاز ميشود و به محركهايي چون شيشه و كراك كه اكنون رواج بسياري يافته است ميرسد.
4 - مسلما پس از مدتي دختر موفق ميشود از خانه دوم هم فرار كند. در حاليكه به علت آلوده شدن ديگر نه ميتواند و نه مي خواهد به خانه پدري باز گردد. او با روابطي كه در اين مدت پيدا كرده است جذب گروه يا افراد ديگري خواهد شد. شبها را در مكانهاي مختلفي ميگذراند و باز هم گزارش به مددكاران بهزيستي خواهد افتاد. با اين تفاوت كه به سادگي بار اول اعتراف نميكند.
شيرين زاده مددكار يكي از مراكز بهزيسيتي ميگويد:« مشكل اصلي در اين مرحله دروغ گفتنهاي كساني است كه به بهزيستي ارجاع داده ميشوند. نام، سن و هر جوابي كه به سؤالات ما ميدهند، ممكن است دروغ باشد. آنقدر كه پيدا كردن هويت و سابقه آنها را به يك عمليات اطلاعاتي بيشتر شبيه ميكند.»
در اين مرحله دختران فراري سرگردان هرچه بيشتر به درون گرداب كشيده ميشوند و بعضي از آنها تلاش ميكنند با اتصال به يك فرد مشخص و جلب حمايت او وضعيت با ثباتتري براي خود پيدا كنند.
5 - پس از گذشت چندسال دختري كه يك بار در 13سالگي و يك بار در 15سالگي از خانه فرار كرده بود، اكنون با حدود 20سال سن، بيشتر تبديل به يكي از زنان خياباني شده است. لباسها و نوع آرايش اش با روزي كه از خانه گريخت تفاوت زيادي دارد آنقدر كه ديگر كسي از آشنايان او را نخواهد شناخت. هميشه از فروشنده مشخصي يكي از انواع موادمخدري را كه به آن اعتياد پيدا كرده است ، تهيه ميكند. شبها را در محل امني به همراه كساني مانند خود ميگذراند.
باند خلافكاري كه با آنها ارتباط دارد به جرائمي چون سرقت، زورگيري و تجارت موادمخدر ميپردازند كه او نيز در اين جرائم شركت دارد و پس از مدتي توسط پليس بازداشت شده و به زندان ميافتد. تكلو مددكار يكي از مراكز مرتبط با زنان آسيب ديده ميگويد:« اين افراد در زندان يا خوابگاه براي اينكه در مقابل ديگران ضعيف جلوه نكنند تظاهر به خشونت يا اعتياد به موادمخدر ميكنند در حالي كه واقعا همه اين طور نيستند».
او با بقيه درگير ميشود. خودزني ميكند و شبها داستانهاي مهيجي از تجربيات خود براي بقيه تعريف ميكند. مددكاران اظهار ميكنند كه اين زنان دائما از اصطلاح «آب از سرمان گذشته» استفاده ميكنند. زيرا اين زندگي را پذيرفتهاند و راه ديگري براي گذران عمر خود نميشناسند. خوشبختترين فرد در اين گروه كسي است كه به عقد موقت مردي متمول در بيايد و بتواند به بهانه صاحب فرزند شدن يا ايجاد رسوايي از ثروت مرد استفاده كند.
پايان قصه
هميشه هم پايان داستان دختر 15سالهاي كه از خانه فرار ميكند به اين شكل تمام نميشود. مددكاران تلاش ميكنند فرد را در هر مرحلهاي كه باشد به سوي زندگي بهتر راهنمايي كنند و نمونههايي وجود داشتهاند كه توانستند از گرداب رها شوند و به زندگي طبيعي بازگردند. زندگي كه در آن از حمايت قدرتمند محافظي به نام خانواده سالم بهرهمند ميشوند.منبع: محمد سرابي- خانواده ما