كلاهبرداري به بهانه پرداخت وام يكي از شگردهاي مرسوم تبهكاران است كه به خبري تكراري نيز براي خبرنگاران و خوانندگان صفحههاي حوادث روزنامهها تبديل شده با اين وجود...

كلاهبرداري به بهانه پرداخت وام يكي از شگردهاي مرسوم تبهكاران است كه به خبري تكراري نيز براي خبرنگاران و خوانندگان صفحههاي حوادث روزنامهها تبديل شده با اين وجود هنوز بسياري از شهروندان فريب شيادان را ميخورند و در تله آنها اسير ميشوند. گفتگو با احسان را بخوانيد تا از شگردها و زمينهچينيهاي اين مجرمان آگاه شويد.
به نظر تو چرا كلاهبرداري با وعده پرداخت وام تا اين حد زياد شده است؟مشكل اقتصادي باعث شده خيليها متقاضي وام باشند و طبيعي است در اين اوضاع و احوال كلاهبرداري هم زياد ميشود. هر وقت يك مسالهاي به دغدغه اصلي مردم تبديل ميشود كلاهبرداري در آن مورد هم به وقوع ميپيوندد مثلا دورهاي بحث رفتن به دانشگاه بدون كنكور خيلي زياد شده بود يا خريد خدمت سربازي، گرفتن كارت معافيت و ... در واقع نياز مردم به هر چيزي كه بيشتر باشد فرصت را براي كلاهبرداري در آن زمينه به وجود ميآورد ضمن اين كه ثبت كردن شركت كار بسيار آساني است و هر كس ميتواند براحتي شركتي ثبت كند و تمام فعاليتهايش را قانوني جلوه بدهد.
تو بيشتر چه افرادي را به تله ميكشاندي؟دنبال آدمهاي كمدرآمد نبودم. ميخواستم پول خيلي زيادي به جيب بزنم براي همين سراغ افراد ثروتمند رفتم كه وامهاي كلان ميخواستند.
معمولا تا چه ميزان وعده پرداخت وام ميدادي؟در مجموع از 30 نفر كلاهبرداري كردم كه هر كدام از آنها مديران شركتهاي بزرگ بودند كه مشكل مالي داشتند رقمها متفاوت بود. من قول پرداخت وام از 500 ميليون و 5 ميليارد تا 21 ميليارد تومان داده بودم.
چه طور كسي شك نميكرد تو ميتواني وامي 21 ميليارد توماني بگيري؟من ادعا ميكردم با بانكهاي خارجي در ارتباط هستم. از آنها وام ميگيرم و بعد مبلغ مورد نظر را به مشتريانم ميدهم وقتي بحث ارتباط با بانكهاي خارجي را مطرح ميكردم همه مشتريانم فكر ميكردند آدم معتبر و شناخته شدهاي هستم .
در مجموع چه مبلغي كلاهبرداري كردي؟
من نسبت به وعدهاي كه ميدادم درصد كمي را به عنوان كارمزد براي خودم در نظر ميگرفتم و همين مساله باعث ميشد مشتريانم بيشتر وسوسه شوند در مجموع يك ميليارد و 500 ميليون تومان به دست آوردم.
وقتي نقشه اين كلاهبرداري به ذهنت رسيد، اولين اقدامي كه انجام دادي چه بود؟
ثبت شركت بعد هم يك دفتر مجلل اجاره كردم. در يك برج در شمال تهران. ظواهر خيلي مهم است بايد همه چيز را طوري درست ميكردم كه طرف مقابل در نگاه اول مسحور ميشد. بيشتر شركتهاي صوري همين كار را ميكنند و مردم وقتي ظاهر شيك دفتر و برخورد خوب كارمندان را ميبينند به نوعي احساس اعتماد ميكنند در حالي كه ظاهر به هيچ وجه تضمينكننده چيزي نيست.
و اما مرحله دوم؟استخدام كارمند. افراد خوشبرخورد و شيك پوش را انتخاب كردم من كارمندانم را به دو دسته تقسيم كردم. گروهي وظيفه داشتند با مشتريان متدين و مذهبي صحبت كنند و طبيعتا ظاهر خودشان را آن طور درست ميكردند. گروه دوم هم براي مشتريان ديگر.
بعد از مذاكرههاي اوليه معمولا چه مدت زمان از مشتريان مهلت ميگرفتي تا وام را فراهم كني؟
معمولا دو ماه كه البته اين فرصت را به بهانههاي مختلف بيشتر ميكردم.
وقتي موعد پرداخت وام ميرسيد چطور مشتريانت اعتراض نميكردند يا حتي از تو شكايت نميكردند؟
با چربزباني سرشان كلاه ميگذاشتم، دروغهاي از پيش طراحي شدهام را تحويلشان ميدادم. ميگفتم وامشان آماده است و مشكلي وجود ندارد فقط چون براي يكي از شعب بانك طرف قرارداد من در دبي مشكلي پيش آمده است بايد كمي صبر كنند همينطور بهانه ميآوردم و زمان ميخريدم تا بتوانم در اين فرصت پول بيشتري به دست بياورم.
باز هم عجيب بهنظر ميرسد اينكه كسي به وعدهاش عمل نكند و طرف مقابل دست روي دست بگذارد و به انتظار بنشيند.كسي كه متقاضي وام از موسسات و شركتهاي خصوصي است به اين نتيجه رسيده كه نميتواند از طريق بانكها مشكل خودش را حل كند. و به همين خاطر چارهاي جز اعتماد ندارد بهخصوص اينكه قبلا يكبار اعتماد كرده و پولي به عنوان كارمزد به شركت طرف قراردادش داده است.
حداقل ميتواند از طريق قانوني پيش از آنكه همان مبلغ كارمزد از بين برود، اقدام كند و آن پول را پس بگيرد.
همينسهلانگاريها باعث ميشود كلاهبرداران بتوانند به هدفهايشان برسند. البته من براي اينكه كار به اينجا نكشد نقشهاي كشيده بودم. هنگام تنظيم قرارداد علاوه بر مبلغ قرارداد يك چك تضميني هم از مشتري ميگرفتم همين كه فردي به خاطر به تعويق افتادن وامش اعتراض ميكرد، چك تضميني مشتري ديگري را به او ميدادم و به قول معروف خيالش را راحت ميكردم.
چطور فرار كردي و چگونه دستگير شدي؟وقتي احساس كردم به اندازه كافي پول به دست آوردهام شبانه دفتر را تعطيل و وسايل را جمع كردم بعد هم در گوشهاي پنهان شدم مشتريانم اطلاعات زيادي از من نداشتند و فكر نميكردم بتوانند كاري از پيش ببرند. 7 ماه تمام فراري بودم و چون پليس نتوانسته بود مرا رديابي كند خيال ميكردم بازي را بردهام اما بالاخره دستگير شدم و فعلا در زندان هستم.
هيچ وقت به اين موضوع فكر نكردي كه نميتوان با پول ديگران به ثروت رسيد و خوشبخت شد؟فكر ميكردم مشتريانم آدمهاي پولداري هستند و ضرر زياي نميبينند. خودم هميشه آرزو داشتم مردي ثروتمند شوم در بهترين جاي شهر خانه بخرم. ماشين آخرين مدل داشته باشم و مرتب به خارج از كشور سفر كنم. براي رسيدن به اين زندگي نميتوانستم راه درست و قانوني را امتحان كنم. بلندپروازي من باعث شد اين نقشه را بكشم.
به اين موضوع فكر نكردي كه بالاخره روزي دستگير ميشوي و همه آرزوهايت از بين ميرود؟اواخر كارم كمي ترسيده بودم. مشتريها كمكم داشتند مشكوك ميشدند و هر لحظه احتمال داشت دستم رو شود، به همين خاطر هم فرار كردم. تصورم اين بود كه هيچ ردپايي از خودم به جاي نگذاشتهام.
تو فقط از افراد ثروتمند كلاهبرداري ميكردي در حالي كه خيلي از كلاهبردارها افرادي از طبقه متوسط را هدف قرار ميدهند و زندگيشان را به قولي نابود ميكنند. اگر بخواهي به مردم در اين باره هشدار بدهي چه ميگويي؟نكته اصلي را كه گفتم، به ظاهر دفتر كار و افراد توجه نكنند. از طرفي اگر يك شركت ثبت شده بود و مدارك ثبت را داشت به اين معني نيست كه هر كاري كه انجام ميدهد قانوني است چون بعد از اين كه يك شركت ثبت شد ديگر كسي نظارت نميكند تا معلوم شود آيا آن شركت تخلف كرده است يا نه. پس مردم صرفا به اين كه يك شركت مجوز دارد نبايد اعتماد كنند. آگهي روزنامهها هم قابل اعتماد نيست بعضي فكر ميكنند چون يك شركت در روزنامه آگهي چاپ كرده پس حتما كارش قانوني است. مردم بايد تحقيق كنند از همسايههاي شركت مورد نظرشان پرسوجو كنند. استعلام بگيرند و خلاصه اين كه بايد خيلي حواسشان جمع باشد.منبع:جام جم